رمان زن شرطی

بازدید: 3 بازدید
دیدگاه: ۰
نویسنده: رمان شناس
تاریخ انتشار: 8 فروردین 1403
۱۹ اردیبهشت ۱۴۰۳ در ۲:۳۰ بعد از ظهر
دانلود رمان زن شرطی از نیلوفر قائمی فر

معرفی رمان زن شرطی :

رمان زن شرطی روایت شرطی است که بنا بر آن زندگی زنی از بالای دار نجات پیدا می کنه و باید به خاطر اون شرط زنی بشه که شرایط گذار خواسته‌. هدف اصلی نشون دادن حقیقتی تلخ از یک انتخاب اشتباه و تشکیل خونواده با اون اشتباه هست. عدم حمایت و حمایت خانواده در پی یک ازدواج یک فرد چه پیامدی دارد. نشون دادن اختلالی که بنا بر آسیب و تجربه در گذشته رخ می دهد.

 

مقدمه رمان زن شرطی :

پیش از شروع داستان قابل ذکره که بگم برای اینکه بار منفی رمان کاهش پیدا کنه و صحنه های عاشقانه و مباحث آسیب شناسی و روانشناسی بهتر بررسی بشه و راهکار ها در طی روایت بازگو بشه، صحنه های زندان و آزار در زندان حذف شده اما در طول داستان شما متوجه تمام اتفاقات خواهید شد بدون اینکه تنش و جاذبه منفی داشته باشه.

 

خلاصه رمان زن شرطی :

رمان زن شرطی نوشته ی نیلوفر قائمی فر در مورد زنی ست که به خاطر یک انتخاب غلط یازده سال زندگی پر تنشی رو پشت سر می ذاره اما دقیقا موقعه جدایی متوجه میشه بارداره و برای خلاصی از اون زندگی، غیرمجاز سقط می کنه اما پیش مردی که این زن برای اون یک فرد خاصه…
پس از جدایی ماریا، درگیر قتل همسر سابقش می شه و بعد هفت ما آزاد میشه در حالی که به خاطر یک شرط آزاد شده و اما آن شرط شروع رمان زن شرطی هست ….

 

مقداری از متن رمان زن شرطی :

مامان-عههه، یامان. برید اونور ببینم این دختر کوش؟ حالش بد نشده باشه.
مجدد در زدن و مامان صدا زد:
-ماریا مامان؟ خوبی؟ آب نگرفته باشدت؟
احسان-مگه اب می گیره؟
بهران-مَلی بیا تو هم برو حموم کسی که تو رو نمی گیره حداقل آب بگیرتت.
احسان و بهران می خندیدن و ملی گفت:
-مامان ببین چی می گن! آدم دوتا داداش عین شما دوتا داشته باشه دشمن نمی خواد.
احسان-خره دشمن از خودی باشه بهتره استخوونو زیر دندون نگه می داره.
مَلی-ولم کن اَه، گردنمو شکوندی.
مامان-ساکت باشید خرس گنده ها جای پنج تا جوون انگار پنج تا بچه مدرسه ای تو خونه دارم. ماری؟
-مامان خوبم.
مامان-اوا، خب مادر حرف بزن.
حوله امو پوشیدم و در رو باز کردم دیدم دوتا خواهرام و دوتا برادرام و مامانم تو اتاق حاضرند.
-چرا همه جمع شدید تو اتاق؟ بفرمایید توحموم! چرا پشت در نشستید؟
خواهرم پروین که ما پرپر صداش می زدیم در جوابم گفت:
-نگران شدیم شش ساعته تو حمومی رنگت رفت کیسه می کشی؟
بهران-این یه دور کیسه بکشه تجزیه می شه می ره که!
احسان-نخکش می شه.
همه اشون جز مامان که دعواشون کرد، به حرف احسان خندیدند و مامان گفت:
-ملی برو یه لیوان آب بیار.
احسان-کجا بودی؟ صبح و می گما.
ملی میون راه برگشت منو نگاه کرد. از خانواده ام کسی خبر نداشت که کامبیز قبل تشکیل جلسه دادگاه از زندان مرخصی گرفت و اومد چه بلایی سرم آورد. البته مامان می دونست ولی نمی دونست که حامله شده بودم و با ملی در به در دنبال دکتر زنان بودیم که آخرم ملی به آیان گفت… کاش نمی گفت. اما اگه آیان نبود بیچاره شده بودم.
صدای بابا اومد:
-پرپر؟ عطی…
مامانمو می‌گفت.
بابا-کجایین بچه ها؟
بهران-انقدر زیادیم بابا دوتا رو می گه بقیه رو جذر می گیره.
خندیدیم و مامان گفت:
-بریم بیرون خواهرتون لباس بپوشه…
خطاب به من گفت:
-بابات سعید و برده بود پارک بهونه ی تو رو می گرفت.
-بابا چرا زحمت کشید؟
احسان-نمی ذاره ما ببریم می گه یه وقت رفیق رفقای اون مرتیکه نیان…
مامان-عههه، هیس سعید می شنوه. بابات گفته حرفی از کامبیز پیش سعید نزنید.
بهران-سعید درسته هشت سالشه اما خوب می دونه باباش چه عنیه که سراغشو نمی گیره.
مامان دوتا بردارامو از اتاق بیرون کرد و رو به من گفت:
-یه کرم به صورتت بزن رنگ تو رخ نداری بابات اینطوری ببینتت غصه ی عالم می گیرتش، می دونی که رو شماها حساسه…
نگران نگام کرد و گفت:
-مطمئنی حالت خوبه؟ چیزی هست به من بگی؟
لبخندی غمگین زدم و بغلش کردم و گفتم:
-مامان؟ ببخشید که من انقدر اذیتتون کردم. با بچه بازیم یه دنیا غصه و درد به تو و بابا دادم.
مامان سرمو بوسید و گفت:
-خودت بیشتر عذاب کشیدی. می گن نفرین نکنید…
اهی کشید و مصمم گفت:
-ولی خدا از رو زمین برش داره آشغال بی مصرفو.
بابا از هال صدا زد:
-عطیییی؟

مامان-واااای…
بلندتر جواب داد:
-بله؟ بله اومدم.
بابا-بیا یه آبی، چایی چیزی بده.
پرپر- بابا پس این استکان چیه؟ تا مامان چایی دستت نده چایی محسوب نمی شه؟
بابا-چایی مامانت نمی شه اون فرق داره.
ملی-بابا زشته ها بعد این همه سال جلوی ما این حرفا رو می زنی. بعد ما رو هوس شوهر می گیره…
باخنده ادامه داد:
-که شوهرم بگه ملییییی چایِ تو یه چیز دیگه است.
بهران-کی تو رو می گیره ملی؟ مگه مردم سرشون درد می کنه؟
ملی -بابا ببینش! یه چیز بهش بگو ها.
بهران-خره من دوست دارم اینطوری می گم چون شوهر کنی اذیت می شی. حیف تو نیست یه اسکل بیاد بگیرتت؟
خودش و احسان خندیدن و بابا گفت:
-خواهرتون کجاست؟
مامان-سعید مامان از رو پای باباجی بیا پایین. عزیزم بچه ام تو حموم حالش بد شده بود، اومد یکم مهربونی کن.
بچه ها ریز می خندیدند. این از سیاست های مادریِ مامان بود. چون بابا از سر ازدواج احمقانه ام قبلاً همیشه با من سر سنگین تر از بقیه بود، می خواست اینطوری بابا رو نسبت به من نرم کنه.
بابا-واسه چی حالش بد شده بود؟ صبح رفتم اتاق دخترا سر زدم نبود کجا بود؟
ملی-رفته بود پیاده روی به من گفته بود.
بابا-تو چرا نرفتی؟ اگه اتفاقی بیفته چی؟
مگه نمی گم هوای خواهرتونو داشته باشید؟
پرپر-بابا نمی شه که، ما همه اش بپای ماری باشیم، از دست و پا می افته. همینطوری حال و روحیه آدم بعد همچین زندگی ای داغون می شه حالا هی ما بگیم کجا می ری؟ کجا می آی؟ بذار ماهم بیاییم… نمی شه که.
بهران-پرپر درست می گه بابا.
بابا-یه چیزی بشه شما جواب منو می دید؟
مامان-ایییه اقا نفوس بد نزن.
سعید-من خودم از مامانم دفاع می کنم باباجی.
همه یه صدا شروع به قربون صدقه رفتن سعید کردن. ماریا خیلی احمقی تو همچین خونواده ای رو به یه لات اوباش فروختی که چی رو به دست بیاری؟
بغض حنجره امو می خراشید.
لباسمو پوشیدم و به صورتم کرم زدم و یکم رژ هم زدم و از اتاق بیرون رفتم.

 

نحوه تهیه و مطالعه رمان زن شرطی :

دانلود رمان زن شرطی اثر نیلوفر قائمی فر، به صورت نسخه الکترونیک و با رضایت رمان نویس، از طریق سایت و اپلیکیشن باغ‌ استور امکان پذیر است. برای شروع از لینک زیر اقدام کنید:

Zane Sharti Novel

 

بیوگرافی نیلوفر قائمی فر :

نیلوفر قائمی فر ۳۲ ساله متاهل و به تازگی مادر شدم و یک دختر به اسم هانا دارم. من از هیجده سالگی همیشه شاغل بودم چه با رشته های مرتبطی تحصیلیم چه نامرتبط اما سال نود و هفت همسرم تشویقم کرد که تمام انرژی و فکرمو برای شغلی بذارم که دوستش دارم و اون نویسندگی بود. من در طی سال هایی که با رشته های تحصیلیم کار می کردم متوجه شدم انسان ها به شدت از نصیحت و توصیه و حتی مشاوره گرفتن اجتناب می کنند اما بنا بر وراثت ذهنی همه ی ما عاشق شنیدن داستان هستیم .پس تصمیم گرفتم از تموم تجربیات و پرونده های آموزنده و… رو در قالب یک داستان با ارائه راهکار و دلیل بروز اون آسیب بیان کنم تا هم نوع خودم با خوندن رمان های من کلی اطلاعات و آگاهی و راهکار یاد بگیره.

 

آثار نیلوفر قائمی فر :

رمان تب داغ هوس ( دو جلدی ) – مجازی رایگان اپلیکیشن باغ‌ استور
رمان دالیت – مجازی رایگان اپلیکیشن باغ‌ استور
رمان قشاع – مجازی رایگان اپلیکیشن باغ‌ استور
رمان ازدواج توتیا – مجازی رایگان اپلیکیشن باغ‌ استور
رمان زندگی زناشویی – مجازی رایگان اپلیکیشن باغ‌ استور
رمان زندگی به وقت اقلیما – مجازی رایگان اپلیکیشن باغ‌ استور
رمان دفتر خاطرات نازگل – مجازی رایگان اپلیکیشن باغ‌ استور
رمان زحل – مجازی رایگان اپلیکیشن باغ‌ استور
رمان چشم ها – مجازی رایگان اپلیکیشن باغ‌ استور
رمان شهد گس – مجازی رایگان اپلیکیشن باغ‌ استور
رمان رابطه – مجازی رایگان اپلیکیشن باغ‌ استور
رمان شروق – مجازی رایگان اپلیکیشن باغ‌ استور
رمان اغواگر – مجازی رایگان اپلیکیشن باغ‌ استور
رمان مرد ( man ) – مجازی فروشی اپلیکیشن باغ‌ استور
رمان حس ممنوعه – مجازی فروشی اپلیکیشن باغ‌ استور
رمان یک زن وقتی – مجازی فروشی اپلیکیشن باغ‌ استور
رمان وسوسه های شورانگیز – مجازی فروشی اپلیکیشن باغ‌ استور
رمان شیطان یا فرشته – مجازی فروشی اپلیکیشن باغ‌ استور
رمان دختر خوب – مجازی فروشی اپلیکیشن باغ‌ استور
رمان آتش شبق – مجازی فروشی اپلیکیشن باغ‌ استور
رمان رویاهای طاغی – مجازی فروشی اپلیکیشن باغ‌ استور
رمان بازی خصوصی– مجازی فروشی اپلیکیشن باغ‌ استور
رمان مکار اما دلربا – مجازی فروشی اپلیکیشن باغ‌ استور
رمان اوهام عاشقی – مجازی فروشی اپلیکیشن باغ‌ استور
رمان شاه و نواز – مجازی فروشی اپلیکیشن باغ‌ استور
رمان عشق ۵۲ هرتزی – مجازی فروشی اپلیکیشن باغ‌ استور
رمان زن شرطی – مجازی فروشی اپلیکیشن باغ استور
رمان فرشته های گناهکار – انتشارات شقایق
رمان نود و سه روز تا عاشقی ( روز نود و سوم ) – انتشارات شقایق
رمان بلو ( blue ) – انتشارات شقایق

امتیاز دهید

امتیاز دهید

اشتراک گذاری مطلب

دیدگاه ها