رمان ساز ناکوک

بازدید: 0 بازدید
دیدگاه: ۰
نویسنده: رمان شناس
تاریخ انتشار: 6 بهمن 1402
۱۹ اردیبهشت ۱۴۰۳ در ۲:۳۶ بعد از ظهر
دانلود رمان ساز ناکوک از مژگان قاسمی

معرفی رمان ساز ناکوک :

در رمان ساز ناکوک مژگان قاسمی کتاب را در دو جلد به تحریر درآورده. این رمان به خاطر تعلیق مناسب و شخصیت پردازی خاص کشش زیادی دارد و مخاطب را با اشتیاق تا پایان رمان همراه میکند. در بخش های از رمان ساز ناکوک با اطناب روبرو میشویم که به خاطر حجم داستانهای زیاد، درون هر بخش است اما به خاطر کشش آن به چشم نمی آید‌. مژگان قاسمی در رمان ساز ناکوک به مشکلاتی که زنان تنها که مجبور به پذیرش مهر بیوه و مطلقه هستند با قلمی روان اشاره پررنگی دارد.

 

خلاصه رمان ساز ناکوک :

رمان سازناکوک روایت زندگی پناه زن بیوه ای که هنوز نتوانسته با مرگ عزیزش کنار بیاید است. زنی که در اوج تلخی های زندگی پیشرفت زیادی در حیطه ی کاری خود دارد و سرگرم روند زندگی خود است اما با آمدن دکتر فرزان فرهمند به ایران سرنوشت او را در مسیری قرار میدهد که مجبور می‌شود برای سلامت مادرش با فرزان معامله کند. معامله ای یک هفته ای در ازای همسر فرزان شدن. یک هفته ای که سرنوشت هر دو را به کل عوض میکند.

 

مقداری از متن رمان ساز ناکوک ۱ :

خنده اش را فرو خورد و با چشمانی ریز شده، بدون در نظر گرفتن بقیه جواب داد:
_اوه. واقعا؟. من معذرت می‌خوام. اینقدر محو زیباییهای خدادادی شما بودم اصلا متوجه نشدم چی گفتید!.
پناه نگاهی شرمزده به جمع انداخت. گویی همه به اخلاق او واقف بودند. تنها نگاه پرنفرت شهناز اورا کمی متعجب کرد و در آخر با نگاهش از فرزین که اکنون هم سرخ شده بود و هم به شدت از چشمانش آتش ساطع می‌شد خواهش کرد که او را از آن مهلکه نجات دهد. فرزین برای آرام کردن خودش نامحسوس نفس عمیقی کشید. نمی‌خواست فرزان جلوی خانواده عمویش کوچک شود.
باز هم با شوخی خنده گفت:
_فرزان…شو تابستانشون هفته آیندست. به منم نشون نداده این دختره خیره سر.
سپس رو به پناه کرد.
_دعوت نامه ما رو همین الان بده، صندلیای ویژه هم بذار برامون.
فرزان متوجه شد که فرزین قصد عوض کردن بحث را دارد بر خلاف میلش در کل کل با پناه، کوتاه آمد و به گفتن “آره.اینطوری بهتره” اکتفا کرد.
به استکان چای پناه اشاره زد.
_سرد شد. اجازه بدید بگم عوضش کنن.
_نه ممنون باید برم.
فرزان سری تکان داد و جایش را با فرزاد عوض کرد..پناه چند نکته به فرزاد گفت و در آخر عزم رفتن نمود. وقتی خواست بلند شود. فرهاد به سرعت رو به او کرد و گفت:
_بعد از شو یه سفره پنج روزه شمال ترتیب دیدم می‌خوام حتما باشی. آماده باش. به مامان و پگاه هم بگو.

 

مقداری از متن رمان ساز ناکوک ۲ :

پناه که اصلا دلش نمی‌خواست در آن سفر خانوادگی حضور داشته باشد فورا گفت:
_فداتون بشم دکتر. ولی فک نمی‌کنم درست باشه تو جمع خانوادگیتون ما باشیم.
فرهاد اخم مصنوعی تحولیش داد.
_واسه من قلمبه سلمبه حرف نزن. واسه خاطر شما برنامه رو بعد از شو گذاشتم.
_ولی آخه.
_برو دخترم هوا رو به تاریکیه، شبم مهمانی.
مکثی کرد و ادامه داد:
_این سفر برا هممون لازمه.
به سمت پناه رفت و دستش را بر روی شانه اش گذاشت.
_خودتم می‌دونی چقدر واسه هممون عزیزی.
پناه لبخندی به آن حجم از لطف و محبت دکتر فرهمند زد.
_اجازه بدید با مامان مشورت کنم. بازم‌ممنون از لطف بی دریغتون.
سر پناه را بوسید.
_سلام‌ منو به پروین خانم و وروجک شیطونم برسون.
_چشم. ممنون از پذیراییتون.
سپس یک خداحافظی کلی با جمع کرد و با بدرقه خانواده فرهمند، حتی فرزان که تا جلوی در عمارت با سکوت همراهیشان کرد، راهی منزل حاج حشمت شد. به نظرش امروز زیاده از حد طولانی شده بود.
دلش نمی‌خواست موقع بازگشت به داخل عمارت دوباره با مهمانان ناخوانده ای که به طور نامتعارفی قصد ترک منزل آنها را نداشتند، چشم در چشم شود.”هوف ” کلافه ای گفت و دستش را پشت گردنش کشید. مادر و پدرش زودتر از آنها به داخل بازگشته بودند اما او و فرزین به داخل باغ رفتند. فرزین هم قدم بود با او، اما به طرز شگفت انگیزی سکوت کرده بود.
سیگاری از جعبه فلزی درون جیبش بیرون کشید و گوشه لبش گذاشت و عمیق، خیره فرزینی که در سکوت به روبرو خیره بود گشت. تا خواست فندک آتش کند، طی یک حرکت سریع سیگار از گوشه لبش برداشته و زیر پای فرزین له شد.

 

مقداری از متن رمان ساز ناکوک ۳ :

_صد دفعه بهت گفتم تو هیچ کاری زیاده روی نکن.
به سیگار زیر پایش که اکنون جز لاشه چیزی از آن باقی نمانده بود اشاره کرد و گفت:
_نه تو کشیدن این کوفتی. و نه توی برخوردات با هر جنس مونثی.
نگاهش را از شانه به فرزان دوخت و با مکثی نسبتا طولانی ادامه داد:
_خصوصا جنس مونث ضربه دیده ای مثل پناه.نمی‌دونم مشکلت چیه . نمی‌دونم می‌خوای با آزار اون به کجا برسی. فقط خواهش می‌کنم تمومش کن. اون از جنس اطرافیان ما نیست.
نگاه متعجب فرزان به ثانیه نکشیده تبدیل به خشمی شد که خودش هم منشا آن را پیدا نمی‌کرد.
با نیشخند و چشمانی که هم میشد در آن تمسخر دید، هم بهت از برخورد فرزینی که هیچگاه پشتش را خالی نکرده بود دستش را به نشانه سکوت بالا آورد شاکی تر از او گفت:
_چرا؟
_چی چرا؟
_چرا جنسش با اطرافیان ما فرق داره؟ .آخه به نظر من همه مونثا دلبرن ناکِسا.
فرزین کاما به جانبش برگشت. اخم کرده و با صدایی که هر لحظه بلندتر می‌شد گفت:
_نمی‌دونم دردت چیه فرزان. یک بار میگم و تو هم فقط میگی چشم. با پناه بازی نکن. اون از نسل شیدا نیست. مثل دختر فرنگیای اطرافت نیست. دختری که با یه نگاهت ضعف می‌کنن نیست. اون با همه فرق می‌کنه. می فهمی؟

 

مقداری از متن رمان ساز ناکوک ۴ :

حرفهای فرزین مهر تایید شناختش نسبت به پناه بود. خودش در این چند برخورد کوتاه به خوبی متوجه رفتارهای موقر و حجب حیای ذاتی پناه شده بود.
خوب که فکر می‌کرد شاید مجذوب همین برخوردهای محکم او گشته بود.
بی آنکه بخواهد در برابر فرزین جبهه سختی گرفته بود.
_مطمئنی مشکل تو همجنس نبودن پناه با امثال شیداست؟
قدمی دیگر سمتش برداشت و با انگشت اشاره محکم به سینه اش کوبید و ادامه داد:
_درد تو پاکی پناه نیست. درد تو خودتی.
نیشخند صدا داری زد.
_عرضم به خدمتتون پناه خانمتون بیوه هستن. پس یه باکره بالفطره نیست که اینطور نگرانی گرگ بِدَرَتِش.
_تمومش کن فرازن.

لرزش صدای حرصی فرزین هم نتوانست آتش درونش را مهار کند.
_نه اتفاقا تازه دارم شروع می‌کنم. واسه من جانماز آب نکش فرزین. منو تو جفتمون از یه آخور خوردیم. بکن نکنمونم لنگه هم بوده . اگه چشات گرفتتش ،بد چیزیم نیست. ارزش یه بار امتحانو قطعا داره. حالا تو برو خوب بود، بگو منم مشتری میشم. هان؟!
_ببند دهنتو.
فریاد بلند فرزین کل باغ را در بر گرفت و به داخل عمارت هم رسید. هر دو برادر چون شیر غران رو در روی هم ایستاده بودند و نفس نفس می‌زدند.
فرزین پشت به او کرد. مشت محکمی به تنه درخت مقابلش زد و “لعنتی” گفت.
حال بدش اینقدر مشهود و قابل توجه بود، که فرزان را به خود آورد و از حرفهایش به کلی پشیمان کرد. بعد از چند ثانیه سکوتی که بینشان شد فرزان قدمی سمتش برداشت.
_فرزین. من. مَ
نگاهی رنجور و عاصی از سر شانه به جانبش کرد و دستش را به نشانه سکوت بالا آورد.

 

نحوه تهیه و مطالعه رمان ساز ناکوک :

رمان ساز ناکوک از طریق سایت و اپلیکیشن باغ استور قابل تهیه می باشد.

 

بیوگرافی مژگان قاسمی :

خانم مژگان قاسمی متولد بهمن ماه ۱۳۶۹ هستند اصالتا شیرازی اما بعد از ازدواج ساکن کرج شدند. تحصیلات ایشان کاردانی ادبیات است. ایشان نویسندگی را از سال ۹۵ شروع کردند و اولین کتاب‌شان سازناکوک است. علاقه زیادی به خواندن و نوشتن و دیدن فیلم دارند.

 

آثار مژگان قاسمی :

رمان ساز ناکوک _ فایل فروشی اپلیکیشن باغ استور
رمان صبح غروب کرده ام _ فایل رایگان اپلیکیشن باغ استور
کتاب رمان حکم نظربازی ( حکم بازی سرنوشت ) _ انتشارات علی
رمان شوک شیرین _ فایل فروشی مجازی باغ استور
رمان کهنه دل _ آنلاین در باغ استور

امتیاز دهید

امتیاز دهید

امتیاز دهید

اشتراک گذاری مطلب

دیدگاه ها