رمان ستاره ها مسیر را نشانت می دهند

بازدید: 1 بازدید
دیدگاه: ۰
نویسنده: رمان شناس
تاریخ انتشار: 13 آذر 1402
۱۹ اردیبهشت ۱۴۰۳ در ۲:۴۰ بعد از ظهر
دانلود رایگان رمان ستاره ها مسیر را نشانت می دهند

معرفی رمان ستاره ها مسیر را نشانت می دهند :

رمان ستاره ها مسیر را نشانت می دهند به قلم زهرا ارجمند نیا و فاطمه غنی داستان زندگی دختری بی آلایش به نام سها است.

دختری که در یک خانواده ی سنتی متولد شده اما مستقل و باهوش است. هیچکس از شغل او خبر ندارد. داستان از جایی شروع می شود که به خاطر نجات یک عزیز مجبور است به صورت پنهانی کاری را انجام بدهد و همین باعث می شود که توی دردسر بیفتد و زندگی اش دستخوش تلاطم و آشوب شود.

اما مردی وارد زندگی او می شود تا نجاتش دهد. مردی که همبازی بچگی اش بوده. اما آیا ممکن است که این سیاهی نجات پیدا کنند؟

رمان ستاره ها مسیر را نشانت می دهند در سال ۱۴۰۱ از انتشارات صدای معاصر به چاپ رسیده است. تعداد صفحات این کتاب ۶۷۰ می باشد. ویراستاری این کتاب توسط سید علی شاهری انجام شده است.

 

مقدمه رمان ستاره ها مسیر را نشانت می دهند :

تقدیم

مردم خوب و عزیز جازموریان و حامیان کمپین جازموریان ـ تنها ـ نیست.

«میگویند آدمها با آرزوهایشان آزمایش میشوند…

درست میگویند!

اما هرگز فراموش نکن، اگر تاریکی نباشد… هیچ ستارهای نمی درخشد!

اگر حس کردی میان تاریکی های این راه گم شدهای، فقط کافیست به آسمان نگاه کنی!»

ستاره ها مسیر را نشانت میدهند!

 

خلاصه رمان ستاره ها مسیر را نشانت می دهند :

رمان ستاره ها مسیر را نشانت می دهند داستان زندگی سها سپهری است، دختری که در محله ی قدیمی و خانواده ای سنتی زندگی می کند.

هیچکس از شغل واقعی او خبر ندارد و برای رهایی عزیزش مجبور به کاری می شود که زندگی پر آرامشش را پر از تلاطم و اتفاق می کند.

در میان این تلاطم مردی که همان همبازی بچگی اوست وارد زندگی اش می شود تا او را از این تلاطم رها کند. راهی تاریک و بی سرانجام در انتظار آنهاست اما…

 

مقداری از متن رمان ستاره ها مسیر را نشانت می دهند ۱ :

می گویند آدم ها با آرزوهایشان آزمایش می شوند…

درست می گویند!

اما هرگز فراموش نکن، اگر تاریکی نباشد… هیچ ستاره ای نمی درخشد!

اگر حس کردی میان تاریکی های این راه گم شده ای، فقط کافیست به آسمان نگاه کنی!

ستاره ها مسیر را نشانت می دهند!

 

مقداری از متن رمان ستاره ها مسیر را نشانت می دهند ۲ :

دختر کنار دستش با لوندی و طِّنازی قصد جلب توجه داشت. نگاهی خرج لباس کوتاه تنش کرد. دختر از این نگاه غرق لذت شد و تن جلو کشید.

ـ برقصیم؟

صدای بلند موزیک نمی گذاشت خیلی خوب روی صداها اشراف داشته باشد؛ اما لبخوانیاش حرف نداشت.

با بی حوصلگی جامش را روی میز گذاشت و سیگاری آتش زد و با علامت سر، جواب منفی داد.

دختر با ناراحتی، موهای بلوندش را روی شانهاش مرتب کرد و به طرف میز بار قدم برداشت.

سنگینی چند نگاه روی تنش خیمه زده بود. دود سیگارش را ماهرانه از بینی بیرون فرستاد و دو دکمه ی اول پیراهنش را باز کرد.

بلند شد و بدون برداشتن لیوان نوشیدنی اش، سیگاربه دست خودش را از میان جمعیت به باغ ویلا رساند.

خلوتی محوطه ی بیرون، کم شدن صدای موزیک و بوی آن عطرهای تند و مسخره، باعث شد نفس عمیق تری بکشد و حتی سیگار درون دستش را زیر پایش له کند.

تِل کشی اش را پایین فرستاد و چنگی میان موهایش زد و بعداز مرتب کردنشان، بازهم تل را رویشان فیکس کرد.

نیم نگاهی به جای پارک موتور بزرگ و غول پیکرش انداخت و بعد با شنیدن صدایی آشنا، حس کرد تمام حال خوشش پرید!

ـ خیلی وقت بود ندیده بودمت کیان مشفق!

لعنت بر هرچه صدای زنانه بود؛ هرچه صدای زنانه که این گونه صدایش میک ردند. آنقدر لطیف، کشیده و در بطنش… دیوانه کننده!

بدون اینکه برگردد، به آسمان خیره شد، نفس عمیقی کشید و دستانش مشت شدند.

نزدیکشدن دختر را حس کرد، جلوآمدن و شانه به شانه ایستادنش را هم.

ـ اصلاً تغییر نکردی.

سرش را کوتاه به طرفش چرخاند. برق چشمان قهوهای رنگ دختر زیر نور مهتابی که امشب قصد کرده بود حسابی رخنمایی کند، درون چشمانش نشست.

به موهای رها و خرمایی رنگش زل زد. از همان فاصله هم میتوانست عطرشان را حس کند.

ـ اما شما عوض شدی خانوم افشار.

لبخند روی لبهای دختر جوان خشک شد؛ اما دوباره خیلی زود به خودش آمد و به عمد دستش را تا نزدیکی بازوی کیان بالا آورد.

حس لمس دست دخترک، نگاهش را سخت تر کرد.

فهمید که آنطور دلفریبی بهخورد لحنش داد و بعد، فاصله را ازمیان برداشت.

ـ میخوای بگی خوشگلتر شدم؟

پوزخندی زد. هنوز هم خوب بلد بود زبان بریزد. سرش را جلو برد و با تحکم زیادی درون چشمان قهوه ای رنگ مقابلش خیره شد. مژه های مصنوعی و بلند دختر با پلک زدنش قلبش را تکان داد. سعی کرد تمرکزش روی تصاویر گذشته باشد.

ـ یعنی برخلاف سابق فراموشکار شدی؛ چون یادمه یه بار بهت گفته بودم وقتی رفتی، دیگه راه برگشتی به سمتم نداری. یادت رفته گمونم؛ وگرنه اینقدر نزدیکم نمیموندی.

نگاه آیدا شکست؛ مثل یک بازندهای که بدجور زمین خورده باشد. با حرکت دست مرد مقابلش، دست ظریفش از روی بازویش سر خورد. نگاه تلخ کیان و عقب کشیدنش باعث شد آخرین تیرش را هم پرتاب کند؛ تیری که امیدی به نشستنش در مرکز هدف نداشت.

ـ اومدم بمونم؛ باور نمیکنم دلت برای موتورسواری های دونفرهمون تنگ نشده باشه!

قلبش ایستاد؛ اما پاهایش نه؛ به جایش سرعت گرفتند و بدون توجه به دخترک همراهش که وسط مهمانی بود، از پله های ایوان سنگی پایین رفت و راهش را به طرف موتورش کج کرد.

با یک حرکت سوار غول سیاه رنگش شد و کلاه ایمنی را روی سرش گذاشت.

قلبش میسوخت و لعنت به هرچه موتورسواری دونفره فرستاد؛ چیزی که باعث شده بود اینگونه داخل چاله ی زمان پرتاب و میان خاطرات آن دوران غوطه ور شود، همین یک جمله بود؛ همین یک هوسی که بارها به جان قلبش افتاده بود و هربار با هزار مصیبت از سرش پرانده و بیخیالش کرده بود.

به موتورش شتاب داد و مثل گرگی که در دل جنگل میدود از باغ خارج شد. کمی روی موتور خم شد و با بیشتر کردن سرعت در حاشیه ی بزرگراه شروع به راندن کرد.

چقدر دلش میخواست کلاه ایمنی را بردارد و اجازه دهد باد میان موهایش برقصد. چشمانش را کوتاه بست و بیشتر روی موتور خم شد تا بتواند با آن سرعت راحتتر کنترلش کند.

در یک لحظه کم آورد؛ حس کرد دیگر نمیکشد. خودش هم نفس های داغ و سوزانش را حس میکرد.

انگار نفس هایش تب داشتند. کمکم سرعت موتور را کم کرد و کنار بزرگراهی که حتی نیمهشب هم از شلوغیاش کم نکرده بود، ایستاد.

کلاهش را از سرش برداشت و چنگی میان موهایش کشید.

دلش ضربه زدن به کیسه بوکسش را می خواست؛ آنقدر که دستهایش به خون بیفتند و دیگر نایی برای نفس کشیدن نداشته باشد.

 

نحوه تهیه و مطالعه رمان ستاره ها مسیر را نشانت می دهند :

از طریق انتشارات صدای معاصر و کتاب فروشی های معتبر قابل تهیه می باشد.

 

بیوگرافی زهرا ارجمندنیا :

زهرا ارجمندنیا متولد دی ماه ۱۳۷۴ است و در کرج متولد شده است اما ساکن قم است. تحصیلات خود را در رشته کارشناسی روانشانسی به اتمام رسانده است.
نوشتن را از سن یازده سالگی آغاز کرد و از سال ۱۳۹۳ به صورت جدی داستان نویسی را شروع و ادامه داد.

 

آثار زهرا ارجمند نیا :

رمان آمال _ انتشارات علی

رمان ستاره ها مسیر را نشانت میدهند _ انتشارات صدای معاصر

رمان هنوز همونم _ انتشارات شقایق

رمان ماه و ماهی بودیم _ انتشارات علی

رمان دنیای شیرین من _ انتشارات علی

رمان طومار _ انتشارات علی

رمان غرقاب _ قرارداد چاپ

رمان رثا _ قرارداد چاپ نشر علی

رمان نهلان _ قرارداد با نشر علی

رمان ماه و ماهی بودیم _ مجازی

رمان آفرودیته _ مجازی

رمان چه خوبه عاشقی _ مجازی

رمان قاموس _ مجازی

رمان زیر باران _ مجازی

رمان دوست داشتنت _ مجازی

رمان بگو سیب _ مجازی

رمان پرهون _ مجازی

رمان دوباره سبز میشویم _ مجازی

رمان پیمان بارانی – مجازی

 

بیوگرافی فاطمه غنی :

فاطمه غنی ساکن کرمان و دارای تحصیلات روانشناسی بالینی است.

 

آثار فاطمه غنی :

ستاره ها مسیر را نشانت می دهند – انتشارات صدای معاصر

امتیاز دهید

امتیاز دهید

امتیاز دهید

اشتراک گذاری مطلب

دیدگاه ها