رمان قانون ۳۸

بازدید: 3 بازدید
دیدگاه: ۰
نویسنده: رمان شناس
تاریخ انتشار: 12 اسفند 1402
۱۹ اردیبهشت ۱۴۰۳ در ۲:۳۰ بعد از ظهر
دانلود رمان قانون 38 از ملیکا شاهوردی

معرفی رمان قانون ۳۸ :

رمان قانون ۳۸ به قلم ملیکا شاهوردی در ژانر طنز و اجتماعی نوشته شده.
روایت یک دختر کار است که در پرورشگاه بزرگ شده.
داستان یک فرزند ناخواسته که بدون پدر و مادر بزرگ می‌شود و مشکلاتی که برای او پیش می‌آید.
مهم ترین جنبه‌ی مثبت رمان قانون ۳۸ به قلم ملیکا شاهوردی این است که شخصیت مقابل پسر ندارد و روایت تماما از زبان دختر و مشکلاتی که مقابلش قرار می‌گیرد است.
جنبه‌ی اجتماعی دارد و از صحنه‌زنی و عواقب آن بسیار گفته شده.
در کل رمان موضوع بسیار قوی دارد و خواندن آن برای عزیزان اجتماعی پسند توصیه میشه.

 

مقدمه رمان قانون ۳۸ :

اینجا داشتنِ فڪرای رنگی جرمه!

 

خلاصه رمان قانون ۳۸ :

رمان قانون ۳۸ نوشته ملیکا شاهوردی، روایت یک دختر است که گذشته‌ی خیلی تلخی داشته و در سن خیلی کم مورد تعرض قرار گرفته.
داستان دختری را بازگو می‌کند که در پرورشگاه بزرگ شده و زندگی خودش را با کف زنی و پیدا کردن افراد برای صحنه زنی می‌چرخاند.
در رمان قانون ۳۸ به قلم ملیکا شاهوردی، هوران به کمک فردی به اسم عیسی کارهایش را جلو می‌برد اما در یکی از این صحنه زنی ها سوژه میمیرد و مقصر هوران شناخته می‌شود.
با فرارش از آن شهر…

 

مقداری از متن رمان قانون ۳۸ :

آدامس نعنایی اش را شمرده شمرده جوید و نگاه کلی به اطرافش انداخت.
در همان حین که به حرف های زن مقابلش گوش می‌داد، زیر چشمی به میز کناری اش نگاه کرد.
دختر و پسری کنار هم نشسته بودند و از اخم های درهم دخترک و صورت عصبی مرد؛ میشد فهمید در حال بحث یا به قولی بگو و مگو هستند.
پای راستش را تیک وار تکان داد و خواست آدامسش را باد کند که ثانیه آخر متوجه ماسک روی صورتش شد.
نفسی گرفت و طبق عادت مزخرف همیشگی اش، آدامسش را قورت داد.
با یادآوری حرف های دکتری که مصاحبه اش را در تلوزیون شنیده بود و گفته بود که آدامس قورت دادن باعث از بین رفتن کلیه ها و چسبندگی روده می‌شود پوزخندی زد.
این عادت را هیچ وقت ترک نمی‌کرد و باید می‌گفت یک گوشش در بود و گوش دیگرش دروازه!
صدا زدن های مکرر کسی، باعث شد حواسش جمع شود.
– آسیه خانوم؟! شنیدی چی گفتم؟!
نگاهش را از میز کناری اش گرفت و به زنی که مقابلش نشسته بود دوخت.
– نشنیدم، دوباره بگو!
صدای نفس عمیقش در گوشش پیچید.
– هر کاری می‌کنم این شوهر خدا نشناسم آدم نمیشه، طلای دستم رو که مادرم با هزار قرض و پس انداز برام گرفته بود رو فروختم و خوابوندمش کلینیک ترک اعتیاد تا آدم شه…
مشغول بازی با انگشتان دستش شد.
– دوروز از بیرون اومدنش نگذشت، دوباره رفت سر بساط با اون دوستای حیوون تر از خودش!
نیشخندی کنج لبش جاگیر شد که البته از پشت ماسک، هیچکس نمی‌توانست متوجه آن نیشخند
یا به قول خودش لبخند تمسخر آمیزش شود.
کمی به جلو خم شد و انگشت اشاره اش را روی میز کوبید.
– بزرگترین درسی که تو این زندگی کثیف گرفتم این بود که به احدی خوبی نکنم، حتی عزیز ترین آدم زندگیم. قدیمی ها چی میگن؟!
کمرش را صاف کرد.
– میگن لطف مکرر، میشه حق مسلم!
گوشه لبش را جوید و دستانش را در قفسه سینه اش قفل کرد.
همانطور که به میز کناری اش نگاه می‌کرد گفت:
– این همه خوبی کردی در حق شوهرت چی شد؟! به قول خودت طلات رو فروختی و گذاشتیش کمپ تا اون زهرماری رو ترک کنه ولی نتیجه چی شد؟!
پوزخند بلندی زد.
– یه هیچ بزرگ و تو خالی، درست مثل اون صفری که تو امتحان نهایی معلم عوضیت بهت میده!
با دیدن برق اشک در چشمانش پوف کلافه ای کشید و حرصی گفت:
– خواهرت بهت نگفت من از گریه و زاری متنفرم؟! نگفت از ذلیل بودن حالم بهم می‌خوره؟!
کف هر دو دستش را روی میز قرار داد و خواست بلند شود که زن مقابلش دستش را گرفت و بیچاره وار گفت:
– توروخدا نرو آسیه خانوم، تورو ارواح خاک امواتت قسم میدم.
فقط… فقط تو میتونی به من کمک کنی.
ابروهای دخترک در هم کشیده شد.
– اون وقت کی گفته فقط من می‌تونم کمکت کنم؟! حاجی این جامعه هشتاد میلیون نفر جمعیت داره، اون وقت فقط سنجاقت رو من گیر کرده؟!
صدایش با مکث به گوشش رسید.
– راستش من با خواهرم رفتم پیش آقا عیسی. ایشون هم شماره شمارو داد و گفت…
دخترک عصبی میان حرفش پرید و گفت:
– عیسی غلط کرد با دهن…
حرفش را خورد و در عوض زیر لب گفت:

– استغفرالله، ببین دهن من رو به چیا باز می‌کنید.
نگاه دیگری به سمت چپش انداخت، بر خلاف تصورش بحث بینشان تمام شده بود و از دست حلقه شده مرد؛ دور گردن دخترک میشد فهمید همجنسش خام، یا به قول خودش خر شده است.
مجدد نگاهش را به زن مقابلش دوخت، با دیدن سر پایینش نفسی گرفت و از جعبه دستمال کاغذی روی میز چند ورق در آورد.
به سمتش گرفت و گفت:
– بگیر پاک کن صورتت رو، درسته میگن اشک سلاح مخفی یه زنه، اما من میگم اشک وسیله تمسخر و ذلیل شدنه زنه!
با مکث دستمال را از دستش گرفت، زیر لب ” ممنونی” گفت و صورتش را پاک کرد.
صدای جدی دخترک در گوشش پیچید.
– خب بگو ببینم، اون شوهر معتادت کار می‌کنه یا نه؟!
با نگاه خجالت زده زن مقابلش، حرصی دندان روی هم سایید و گفت:
– الحمدالله کار هم که نمیکنه، پس خرج خونه زندگی از کجا میاد؟! بچه داری؟!
آه عمیقی از سینه اش خارج شد.
– دوتا دختر ده و هفت ساله دارم و یه پسر چهار ساله، خرج خونه زندگی هم کم و بیش خودم میارم.
با صدای نیشخند دخترک سرش را به پایین انداخت.
– اون وقت با سه تا بچه قد و نیم قد، تو این وضعیت گرونی که تکون می‌خوری باید پول بدی چطوری کار میکنی؟! اصلا چه کاریه که خرج زندگی پنج نفر رو میده؟!
نگاه کوتاهی به افراد داخل کافه انداخت و با دلی پر، در ادامه حرفش گفت:
– سر آخوند های این مملکت سلامت، گند زدن به مملکت و به کثافت کشیدن همه رو.
دستی به کلاه نقاب دار روی سرش زد و گفت:
– اون وقت هنوزم تنها دردشون اون چهار تا موی زهرماری روی سر ماست تا مبادا جوون ها ببینن و به قول خودشون با چهار تا تیکه پشم گوسفند، رو سر کوفتی ما تحریک نشن!
جدی نگاهش کرد.
– نگفتی؟! چیکار میکنی که خرج پنج نفر آدم تو این مملکت کوفتی در میاد؟!
صدای زن مقابلش باعث عصبانیت بیشتر و بیشترش شد.
– هرکاری که از دستم بر بیاد آسیه خانوم؛ خیاطی، سبزی پاک کردن و فروختن، تمیز کردن خونه…
حرصی میان حرفش پرید و گفت:
– ادامه نده که حالم از مونث بودن خودم بهم خورد…
سرش را به جلو برد و سعی کرد تُن صدایش رو کنترل کند.
– دختر تو عقل نداری؟! جای این که شوهر بی غیرتت خرج زن و بچه اش و زندگیش رو بده تو داری میدی؟!
کار عیب نیست، من به وقتش کثافت های ملت عیان نشین هم جمع کردم؛ حرف من چیز دیگست…
لب های را روی هم فشرد، کش های ماسک روی صورتش داشت پشت گوشش را اذیت می‌کرد اما به هیچ عنوان دوست نداشت آن ماسک سفیدی که به نظر خودش شبیه پد بهداشتی بود را از صورتش بردارد.
و بهتر بود می‌گفت که دوست نداشت هویتش فاش شود و صورتش را کسی ببیند.
– یکم عقلت رو به کار بنداز، از این خوشم اومد که جَنم داری، شیر زنی و خودت خرج بچه هات رو داری در میاری؛ اما از اون مرتیکه بی خاصیت کنارت حرصم میگیره. بعد تازه با تمام این شرایط برداشتی سه تا بچه هم آوردی؟!
که چی بشه؟! بدبختشون کنی؟؟
دستش را مشت کرد.
– فردا پس فردا تو چیزیت بشه میدونی اون مفنگی چیکار میکنه؟! اسپند و گل میگیره میده دست اون طفل معصوم ها تا تو خیابون ها بفروشن و خرج موادش رو در بیارن؛ شوهر تو تا این حد بی غیرته!
دخترک لب زیرینش را گاز گرفت و سعی کرد گریه نکند.
– من به همه چیز تن دادم فقط به خاطر بچه هام، فقط واسه عشقی که به شوهرم داشتم و هنوز با وجود همه چیز عاشقشم. اون نه تنها شوهر منه بلکه پسر عموم هم هستش آسیه خانوم، برای همون…
چند ثانیه سکوت کرد.
– برای همون نتونستم نادیده بگیرمش و طلاق بگیرم. حتی بخوامم هم نمیشه چون تو خانواده ما دختر با لباس عروس میره و با کفن برمیگرده!
مکث کرد.
– بچه هم نعمت خداست، نتونستم روشون چشم ببندم…

 

نحوه تهیه و مطالعه رمان قانون ۳۸ :

دانلود رمان قانون ۳۸ اثر ملیکا شاهوردی، به صورت نسخه الکترونیک و با رضایت رمان نویس، از طریق سایت و اپلیکیشن باغ‌ استور امکان پذیر است. برای شروع از لینک زیر اقدام کنید:

Ghanone 38 Novel

 

بیوگرافی ملیکا شاهوردی :

درود خدمت تمامی عزیزان
ملیکا شاهوردی، متولد ۱۳۷۹/۰۸/۰۶ بزرگ شده و ساکن البرز هستم.
ادیتور تیزر‌های تبلیغاتی و در عین حال طراح لباس
عاشق نوشتن، خلق شخصیت های جدید و زندگی تو دنیای نوشته هام!
از سن کم رمان خوندن رو شروع کردم و بی نهایت به مطالعه و نوشتن علاقه دارم.
اصولا آدم درون گرایی هستم و خیلی کم پیش میاد تا بخوام حرفی رو بزنم؛ از اون جهت بیشتر حرف های توی دلم رو به صورت دکلمه یا دلنوشته یه گوشه ای یادداشت می‌کردم.
رمان نوشتنم از زمانی شروع شد که یکی از همین دلنوشته هام که درمورد ” پارادوکس” بود رو تو قالب انشا به معلم ادبیاتم نشون دادم و ایشون تشویقم کردن به نوشتن.
خیلی روزها فکر کردم و وقتی که دیدم رمانی برای خوندن با موضوع دلخواهم پیدا نمی‌کنم، تصمیم به نوشتن گرفتم و تو خلوت خودم دو رمان نصفه و نیمه نوشتم.
فعالیتم به صورت رسمی از سال ۹۵ شروع شد و اولین رمانم به اسم ” گناه من سادگی بود” رو که نسخه بازنویسی شده یکی از همون دو رمان نصفه و نیمه ام بود رو با مخاطبینم به اشتراک گذاشتم و مورد استقبال بالایی هم قرار گرفتم.
بعد از اون کلاس های مختلف نویسندگی شرکت کردم و تونستم خودم رو ارتقا بدم.
سبک های زیادی رو نوشتم و از اونجایی که پیشرفت رو دوست داشتم تصمیم گرفتم هم محاوره و هم ادبی رو امتحان کنم و تا الان موفق شدم ۱۰ رمان با ژانر های مختلف بنویسم.
سال ۹۸ با تیم حرفه ای و کامل باغ استور آشنا شدم و به مرور تمامی رمان هام رو وارد اپلیکیشن باغ استور کردم.
در حال حاضر جدیدترین رمان بنده شوبات هست که مورد توجه بسیاری از شما عزیزان قرار گرفته.

 

آثار ملیکا شاهوردی :

رمان شوبات – مجازی فروشی اپلیکیشن باغ استور
رمان نقاب شیطان – مجازی فروشی اپلیکیشن باغ استور
رمان داژفوک – مجازی فروشی اپلیکیشن باغ استور
رمان قانون ۳۸ – مجازی فروشی اپلیکیشن باغ استور
مجموعه داستان کوتاه آرابسک مشترک با (هاله بختیار) – مجازی فروشی اپلیکیشن باغ استور
رمان سوژه – فایل رایگان در اپلیکیشن باغ استور
رمان مرز نفوذ – درحال تایپ
داستان کوتاه راز بازی ناتمام – فایل رایگان در اپلیکیشن باغ استور
رمان باهور – مجازی فروشی اپلیکیشن باغ استور

امتیاز دهید

امتیاز دهید

اشتراک گذاری مطلب

دیدگاه ها