رمان مجنونت ماندم

بازدید: 0 بازدید
دیدگاه: ۰
نویسنده: رمان شناس
تاریخ انتشار: 21 فروردین 1403
۱۹ اردیبهشت ۱۴۰۳ در ۲:۲۷ بعد از ظهر
دانلود رمان مجنونت ماندم از سمیرا حسن زاده

معرفی رمان رمان مجنونت ماندم :

رمان مجنونت ماندم (من میمنت تیمورم) به قلم سمیرا حسن زاده رمانی که در لایه های احساسی آن بُعد انتقامی وجود دارد.دراین رمان سرگشتگی های مرد رمان جذاب صحنه سازی شده اما نمیتوان از میزان اطناب رمان چشم پوشی کرد. میزان تعلیق به اندازه است و مخاطب کشش را احساس میکند. این رمان در سال ۱۴۰۲ به چاپ رسید و ۶۳۵ صفحه است.

 

مقدمه رمان مجنونت ماندم :

تقدیم به مادر عزیزتر از جانم که هر زمان دستانش را
به سمت آسمان کشید؛ آرزوهایم زمینی شدند. و این نشانگر حجم وسیع قلب پاک و زیبای اوست. تا ابدیت دوستت خواهم داشت.
خداوندا! زیباترین لحظه ها را نصیب مادرم کن

 

خلاصه رمان مجنونت ماندم :

در رمان مجنونت ماندم به تحریر سمیرا حسن زاده روایت زندگی پسری به اسم سیاوش است. پسری که از عشق میمنت به جنون افتاده. عشقی که در لایه های زندگیش به بدترین شکل رقم خورده و او را به دیوانگی کشانده. عشق میمنت از او سیاوشی میسازد که در عین عجز سرنوشت برایش روزگاری عجیب میسازد روزگاری که با قتل برادرش به دست برادر میمنت همه چیز عوض میشود. حالا او مانده و حس انتقام از میمنت.

 

مقداری از متن رمان مجنونت ماندم :

دومین مشت شدتش بیشتر میشود و فاصله اش کمتر…
فکر کردی من بی جوابش میذارم؟ با خودت چی فکر کردی که اون غلط
اضافی رو کردی؟!
فكم اسیر دستانش می شود.
– اصلاً نسبت من و خودت رو میفهمی؟! اصلاً نقش خودت تو این خونه رو می فهمی؟! می فهمی تو این زندگی کوفتی چه کار باید بکنی و چه کار نباید یکنی؟!
نعره اش پرده ی گوشم را پاره میکند و تپش قلبم را بیشتر… اون لامصب ها رو باز کن و نگام کن تا خودم به روش خودم دست به کار نشدم و حالیت نکردم!
نگاهم در چشمان به خون نشسته اش قفل میشود با نوک انگشت اشاره اش
روی سرم چند بار پشت سر هم ضربه می زند و می غرد – تو مخت فرو کن که تو میمنتِ تیموری…. اون قدر اینو صبح تا شب بگو تا
تو مخت فرو بره که تو برای کی هستی. بگو…
بگو!
مقابل صورتم فریاد می زند:
– گفتم بگو!
هق می زنم و میان هق هقم می نالم
– چی رو؟
– اینکه تو مال کی هستی میخوام برات حکم صادر کنم… بگو… د يالله
با عجز میگویم:
– تو…
این طوری نه حکمت رو کامل بگو تا توی اون مخت فرو بره.
می نالم
– من مال توام.
– اینم نه… همون طور که من گفتم بگو.
از درماندگی هق هقم شدت میگیرد و او عصبی تر می شود.
گفتم بگو!
– من ميمنت توام.
– د نشد! همون طور که گفتم بگو.
نگاه خیسم را با عجز و التماس به چشمانش می دوزم و آهسته میگویم:
– من ميمنت تيمورم
با صدای دورگه ای میگوید
– نشنیدم، بلند بگو تا بشنوم.
– من… ميمنت… تيمورم. از اینم بلندتر.
این بار اشکهایم را از صورتم میزدایم و با فریاد میگویم
– من ميمنت تيمورم

***

چند ماه قبل… پاییز ۹۷
میمنت
از خستگی پوفی میکشم و گوشی تلفن را دست میگیرم.
– سخایی ، نفر بعدی رو بفرست.
گوشی را به جای قبلی اش بر میگرداندم و کمی در جایم جابه جا می شوم.
لحظاتی بعد ضربه ای آهسته به در نواخته می شود.
– بفرمایین.
منتظر خیره در میمانم در همین حین در باز و دختری جوان داخل می شود. با دست به صندلی مقابل میزم اشاره میکنم و او با تعارفم روی آن می نشیند به نظرم میرسد بین بیست تا بیست و سه سال سن داشته باشد. موهایش به رنگ شرابی است و چشمان عسلی و لبهای قلوه ای اش از او شخصی زیبا ساخته اند که بینی قلمی و گونه های برجسته اش این زیبایی را دو چندان کرده است.
سلام و احوال پرسی میکند مثل برخورد همیشگی با مراجعینم، بـا خوش رویی پاسخش را میدهم.
– بفرمايين.
خودکارم را دست میگیرم و ادامه می دهم:
می شنوم.
از حرکت سریع انگشتانش به راحتی میتوان تشخیص داد که دستپاچه شده است. پیداست که برای گفتن و نگفتن حرفش تردید دارد، کمی میگذرد، لبی تر
میکند و چشم می دزدد.
– خانم دکتر، آزمایش دادم، پنج هفته باردارم.
لبخندی میزنم
به سلامتی اینکه خبر هستش، پس چرا شما این همه نگران ومضطرب هستین؟! خوبی
دوباره لبی تر میکند اما چیزی نمیگوید حرفی نمی زنم و منتظر دریافت پاسخم میمانم کمی بعد آهسته و سربه زیر میگوید:
– ولى من میخوام بندازمش
مشخص است که یک جای کار می لنگد و بوهای خوبی به مشامم نمی رسد.
سعی میکنم معقولانه رفتار کنم و سریع واکنش نشان ندهم.

– همکاران دیگه بهتون این تجویز رو دادن؟
– نه …
– بیماری یا مشکلی در آزمایشاتتون نشون داده شده؟
نه
– جسارتا، پس به چه دلیل تصمیم به این کار گرفتین؟
لبش را به دندان میگیرد و بند کیف توی دستش را مدام با نوک ناخنش خش می اندازد و ناخن میکشد. کمی بعد لبهایش را از هم باز میکند و نفس حبس شده اش را به آرامی در فضا آزاد می سازد. آهسته زمزمه میکن کند
– فقط می خوام بندازمش.
قضیه جالب میشود به پشتی صندلی ام تکیه می دهم و نفس عمیقی
میکشم، نگاهم را به نگاه گریزانش سنجاق میکنم.
– به عواقبش فکر کردین؟ این کار قانونی نیست. در ثانی، شرعی هم نیست.
سکوت میکند و هیچ حرفی نمی زند.
در ضمن مهم تر از هر چیز… رضایت پدرش هم در اولویت کار هستش. رصد میکنم تک تک حرکاتش را … زمانی که حرفی از پدر جنین در شکمش می گویم یکه خوردنش از چشمان تیزبینم دور نمی ماند. لبش را سفت تر از قبل به دندان میگیرد کمی بعد برگی از دستمال کاغذی روی عسلی بر می دارد و خون روی لبش را پاک میکند پیداست که بدون اجازه ی شوهرش تصمیم به این کار گرفته است. هر از چندگاهی از این قبیل مراجعین دارم.

 

نحوه تهیه و مطالعه رمان مجنونت ماندم :

رمان مجنونت ماندم از طریق انتشارات علی و کتاب فروشی های معتبر قابل تهیه می باشد.

 

بیوگرافی سمیرا حسن زاده :

خانم سمیرا حسن زاده اصالتا متولد شهرستان کوثر اردبیل هستند و در آذر ماه سال ۷۰ به دنیا آمدند و هم اکنون ساکن تهرانند. ایشان متاهل و دارای فرزندند. ایشان نویسندگی را به صورت حرفه ای از سال ۱۳۹۵ آغاز کردند.

 

آثار سمیرا حسن زاده :

رمان دلتنگی‌هایم ابدیست _ در دست چاپ
رمان سئوگیلیم (عشق من) _ در دست چاپ
رمان مجنونت ماندم (من میمنت تیمورم )_ کتاب چاپ شده از انتشارات علی
رمان ساچلی _ در دست چاپ
رمان من آیه، طوفانم _ در دست چاپ
رمان گوزلیم (زیبای من) _ در حال نگارش
رمان سن سیز ( بی تو) _ در حال نگارش
رمان پایلوت _ در حال نگارش
رمان قیطریه و ائلبارس _ در نوبت نگارش

 

 

امتیاز دهید

امتیاز دهید

امتیاز دهید

اشتراک گذاری مطلب

دیدگاه ها