رمان یاکان

بازدید: 0 بازدید
دیدگاه: ۰
نویسنده: رمان شناس
تاریخ انتشار: 3 اسفند 1402
۱۹ اردیبهشت ۱۴۰۳ در ۲:۳۱ بعد از ظهر
دانلود رمان یاکان از سحر نصیری

معرفی رمان یاکان :

رمان یاکان به قلم سحر نصیری، در ژانر عاشقانه، معمایی و مافیایی نوشته شده است.
روایتی عاشقانه از یاکانی که برای عشقش دنیا را بهم می‌ریزد و شوکایی که همانند آهوی گریزپا سرکش است.
رمان یاکان به قلم سحر نصیری، داستانی عاشقانه است که در آن صبر و تحمل را یاد می‌دهد.
روایت خیلی خوبی دارد و عاشقانه‌ای بی‌نظیر برای کسانی است که به این سبک علاقه دارن.

 

مقدمه رمان یاکان :

شوکای من!
دانه انار شیرینم، دخترک روزهای بی کسی و دار و ندار این مرد درمانده…
سال هاست با هر ضربان قلبم به جای خون یاد تو در بدن پخش می شود…
سال هاست واله و مفتون چشم های تیره و گیسوی روشنی شده ام که به یکباره خانه ام را ویران ساخت…
شوکای من!
همچون آهوی چموشی پيوسته از من گریزانی و قلب من مانند شکارچی بی رحمی به دنبال شکار روح سرکشی است که مرا از یاد برده…
دانه انارم، روشنی شب های تنهایی به من بازگرد؛ تا دنیا در آتش غرق نشود تا در این جهنم یخ نزنم، تا برای همیشه در این تاریک و روشن جهان گم نشوم…
چشم می بندم و زیر لب شعری زمزمه می کنم، ای ماه به من یاری بده دل داده م از دلدار پیغامی بده…
شوکای من!
با داشتن تو دیگر من تنها ترین مرد این شهر غمگین نیستم…
می شود فقط یک بار دیگر مال من باشی تا تورا به خدا نشان دهم و بگويم شرط داشتنت را بردم؟

 

خلاصه رمان یاکان :

رمان یاکان به قلم سحر نصیری، روایت هیاهوی بی‌ هرج و مرج بین دو عاشق است.
مردی شیفته که دار و ندارش خلاصه در یک اسم می‌شود.
شوکا!
دختر سرهنگ شایسته…
یک حادثه…یک اتفاق شوم و فرار آهوی گریز پا!
سرنوشت، یک عشق را تغییر می‌دهد.
بعد از سالها، شوکا تبدیل به دخترکی دلشکسته و سرکش می‌شود و یاکان پسرک تنهایی که تبدیل به مردی بی رحم و سیاه دل شده است.

 

مقداری از متن رمان یاکان :

لبم رو تر کردم و به نیم‌رخ مردونه‌ش خیره شدم.
– تو عاشق منی؟
چشماش رو بست.
– اگه تا حالا نتونسته باشم بهت ثابت کنم به نظرت لایق مرگ نیستم، دونه انارم؟
ضربه‌ای به بازوش زدم.
– می‌شه ان قدر از مردن حرف نزنی؟ دلم می‌لرزه.
هندزفری رو به دستم داد و با محبت نگاهم کرد.
– آره، بیا راجع‌ به زندگی حرف بزنیم!
سرم رو تکون دادم و با خیال راحت به بازوش چسبیدم.
– وقتی بابام بره بیشتر می‌تونیم با هم بریم بیرون.
آهی کشید.
– کارای من بیشتر می‌شه، دونه انارم. هر روز نمی‌تونم بیام بیرون.
سرم رو تکون دادم و با خیال راحت به بازوش چسبیدم.
– وقتی بابام بره بیشتر می‌تونیم با هم بریم بیرون.
آهی کشید.
– کارای من بیشتر می‌شه، دونه انارم. هر روز نمی‌تونم بیام بیرون.
سرم رو تکون دادم. سعی کردم درکش کنم، ولی ته دلم هی یه چیزی آزارم می‌داد.
– باشه، از این‌ به‌ بعد هروقت سرت خلوت بود می‌ریم بیرون.
به ته خیایون رسیده بودیم که بی‌هوا دستم رو بالا آورد و پشتش رو بوسید.
– مرسی که درک می‌کنی و پابه‌پام می‌آی، انارم. قول می‌دم یه روز همه‌ چی رو جبران کنم.
سر تا پا به رنگ انار شدم. حتی صداشم می‌تونست ضربان قلبم رو کم‌ و زیاد کنه، چه برسه به لمس لبای گرمش!
گوشه‌ی خیابون وایساد و برای تاکسی دست تکون داد.
– بریم خونه، انار. می‌ترسم دیر بشه و مامانت دعوات کنه.
بهم برخورد.
– وا… مگه من بچه‌م که مامانم دعوام کنه.
نگاهی به صورتم انداخت.
– ناراحت نشو. به‌خاطر خودت گفتم، وگرنه من تا شب همین‌جا پا‌ به‌ پات می‌آم، از خدامم هست.
با حساسیت گفتم:
– ببخشید دیگه، من مثل همکاراتون اوپن نیستم. نمی‌تونم تا آخر شب باهات بیرون بمونم.
اخم ملایمی روی صورتش نشست و دستم رو آروم فشار داد.
– دوست ندارم با تیکه و کنایه حرف بزنی، شوکا خانوم.
شونه‌ای بالا انداختم و سکوت کردم.
نمی‌تونستم جلوی حسادتم رو بگیرم و این دست خودم نبود.
ماشین نگه داشت و سوار شدم. کرایه رو حساب کرد و آدرس خونه‌مون رو داد. با تعجب نگاهش کردم.
– تو مگه نمی‌آی؟
سرش رو به دو طرف تکون داد.
– باید برم شرکت، انار. یه‌ذره کار مونده رو دستم.
با ناراحتی و اخم روم رو برگردوندم.
خواست چیزی بگه که راننده غری زد.
لباش رو به‌هم فشار داد و در رو بست.
دیگه برنگشتم تا باهاش خداحافظی کنم.
ناراحت شدم.
روی کارش و صاحب‌کارش و دخترای دور و برش حساس شده بودم و این داشت من‌ رو اذیت می‌کرد.
با لرزیدن گوشیم نگاهی به صفحه‌ش انداختم. «ناز کُنی، نَظر کُنی، قَهر کُنی، ستم کُنی
گر که جَفا، گر که وَفا، از تو حذَر نمی‌کنم!»
با دیدن پیامش لبخندی روی لبم نشست.
اجازه نمی‌داد ناراحتیم حتی پنج دقیقه هم طول بکشه.
چند بار دیگه از روی پیام خوندم، لبخند از صورتم پاک نمی‌شد.
چرا ان‌قدر دوست‌ داشتنی بود؟! کاش می‌تونستیم هرچه زودتر با هم ازدواج کنیم.
همین‌که به خونه رسیدم دوباره گیر دادنای مامان شروع شد. گاهی دلم می‌خواست از دست افکار قدیمی و سخت‌گیریاش سر به بیابون بذارم.
اگه از رابطه‌ی من و امیر‌علی باخبر می‌شد پوستم رو می‌کند.

 

نحوه تهیه و مطالعه رمان یاکان :

رمان یاکان به صورت آنلاین و در حال تایپ در کانال تلگرام نویسنده قابل مطالعه می باشد.

https://t.me/joinchat/33SQyospNrZkNzk0

 

بیوگرافی سحر نصیری :

سحر نصیری، متولد ۲۹ دی ماه ۱۳۷۷ است و زاده‌ی شهر دماوند.
ساکن پردیس و اصلیت شمالی.
خانوم سحر نصیری، فارغ التحصیل رشته‌ی مدیریت از گند کاووس هستند.
نوشتن رمان رو به طور جدی از سال ۹۷ شروع کردن و تا به الان آثار زیادی رو خلق کردن.

 

آثار سحر نصیری :

رمان عصیانگر – فروش مجازی از طریق کانال نویسنده
رمان داروغه – فروش مجازی از طریق کانال نویسنده
رمان یاکان – درحال تایپ
رمان ناخدا – درحال تایپ
رمان آنائل رانده شده – درحال تایپ
رمان بر دلم حکمی راند – درحال تایپ

امتیاز دهید

امتیاز دهید

اشتراک گذاری مطلب

دیدگاه ها