رمان چشمان

بازدید: 0 بازدید
دیدگاه: ۰
نویسنده: رمان شناس
تاریخ انتشار: 28 بهمن 1402
۱۹ اردیبهشت ۱۴۰۳ در ۲:۳۲ بعد از ظهر
دانلود رمان چشمان از بنفشه و نگار

معرفی رمان چشمان :

رمان چشمان به قلم بنفشه و نگار سرگذشت دختری است که حاصل یک تجاوز بوده. اهداف نویسنده‌ها از نوشتن رمان چشمان بیان زندگی متفاوت افراد متفاوت و انتقال تجربه زندگی راوی داستان است. همچنین مهم ترین پیام در این رمان؛ مهم نیست از چه خانواده ای باشی، شرافت و انسانیت به ذات و انتخاب آدم هاست.
رمان چشمان به قلم بنفشه و نگار در سال ۱۴۰۱ از اپلیکیشن باغ استور منتشر شده است.

 

خلاصه رمان چشمان :

رمان چشمان به قلم بنفشه و نگار، داستان واقعی زندگی دختریه که حاصل یک تجاوزه و با مرگ پدرش که یک تاجر بدنام بود، مجبور میشه به خونه همکار پدرش بره تا تکلیف اموال و بدهی های پدرش مشخص شه!
اما این اقامت پر دردسر تو خونه بهزاد باعث میشه متوجه رفتار های عجیب بهزاد بشه و کم کم راز هایی از گذشته چشمان و بهزاد رو میشه! رازهایی که باعث یه رابطه ممنوعه میشه… رابطه ای که تازه شروع ماجراست!

 

مقداری از متن رمان چشمان ۱ :

رفتم کنج پشت بوم. به حیاط نگاه کردم و نفس گرفتم. برای یه بار هم که شده خودم برای زندگیم تصمیم میگیرم…
بی اراده اشکم راه افتاد. اشک هام تو اون سرما، صورتم رو گرم کردن. دستم رو گذاشتم لبه حفاظ و خودم رو بالا کشیدم. خواستم پامو بزارم لبه حفاظ و وایسم، که با تک سرفه ای از جا پریدم و تقریبا افتادم رو سقف.
برگشتم سمت در! تو تاریکی، فقط یه حاله دیدم.
فقط دعا کردم بابا نباشه… از ترس، نزدیک بود از حال برم که برق رو روشن کرد. نور افتاد رو کل سقف و صورتش پیدا شد. بابا نبود!
نفس گرفتم. اما دوست بابا بود… زیاد میومد خونه ما . خیلی کم سن تر از بابا بود. هرچند باز هم سن دار حساب میشد!
درسته موهاش مشکی بود، اما ته ریش صورتش تار های سفید داشت. صورت مردونه و زیادی جدی داشت. از اونا که منو بیشتر از بابا میترسوند… آب دهنم رو قورت دادم. سریع بلند شدم.
دقیق نگاهم کرد. اومد سمتم و گفت
– داشتی چکار میکردی؟
جواب سوالش رو ندادم و گفتم
– اتفاقی افتاده؟
دقیق به چشم هام نگاه کردو گفت
– تو باید بگی!
من معمولا با دوستای بابا حرف نمیزدم! اونا یا از تجارت حرف میزدن یا از بساط تریاک… منم فقط هر وقت بابا صدام میکرد، پذیرایی میکردم. در حد قهوه یا چای!
حتی فامیلیش یا اسمش هم نمیدونستم! نزدیک تر اومد و گفت
– بیا پایین… پدرت حالش بد شده…
شوکه لب زدم
– حالش!؟
سر تکون داد و گفت
– زنگ زدیم آمبولانس… بیا مدارکش رو بیار!
با این حرف، خودش چرخید رفت بیرون. شوکه دوییدم پشت سرش. نمیدونستم از بد شدن حال بابا خوشحال باشم یا ناراحت… ته قلبم یه صدایی میگفت :
کاش بمیره… اما میدونستم بدون بابا، اوضاعم خیلی خراب میشه.
پا تند کردم از پله ها تند تر برم پایین اما لبه دمپاییم پیچید زیر پام. پرت شدم پایین. منتظر بودم بخورم تو سنگ! اما رفتم بغل همون مرد… دستش رو انداخت دورم تا منو بگیره. دستش درست زیر سینه هام نشست.
نفسم رفت. هین گفتم، که کامل بغلم کرد تا تعادلم حفظ شه. اما زود هم رهام کرد. انقدر زود، که فکر کردم الان میفتم! ودمو کنترل کردم. صدای آمبولانس اومد و هر دو، باقی پله ها رو رفیم پایین. کنار در ایستاد. من رفتم داخل. بابا بیهوش رو مبل بود. دو نفر دیگه، از همون رفیق های قدیمی و تاجرش هم بودن.
با دیدن من، همایون خان که میشناختم گفت:
– چشمان جان… مدارک بابات کجاست؟
هنگ ایستاده بودم، فقط به بابا و صورت رنگ پریده اش نگاه میکردم. که با قرار گرفتن دستی رو شونه ام، از جا پریدم… نگاهش کردم. صورت جدی و سردش، قلبمو دوباره خالی کرد و گفت
– بدو چشمان!

 

مقداری از متن رمان چشمان ۲ :

سر تکون دادم. رفتم از داخل کمد، کیف قدیمی بابا رو بیرون اوردم. گذاشتم رو اوپن و سعی کردم بازش کنم . اما قفل قدیمیش باز نمیشد. همایون خان گفت
– بهزاد… کمک کن…
بهزاد! اسمش بهزاد بود. اومد کنارم و کیف رو از رو اوپن گرفت. قفلش رو راحت باز کرد و داد به من. دفترچه بیمه و کیف پول بابا رو بیرون اوردم، که مامور های آمبولانس هم رسیدن.
اومدن به چک کردن بابا. کیف مدارکو گذاشتم سر جاش و با تردید رفتم جلو همایون خان داشت تعریف میکرد چی شده.
– داشت در مورد گمرک حرف میزد. جنساش تو گمرک موندن… با حرص بلند شد چیزی بگه. یهو دوباره نشست. فکر کردیم پاش خالی کرد افتاد، اما… چشم هاش رفت‌.
من عقب تر ایستاده بودم. مردی که در حال چک بابا بود، یهو برگشت سمت من و گفت
– شما نوه اش هستی؟
فقط شوکه سر تکون دادم نه که بهزاد گفت
– دخترشونه!
سر تکون دادم آره! درسته سنی به نوه اش میخورم! اما دخترشم‌!
متاسفانه… دخترشم… با دست لرزون، مدارک رو بردم جلو و گفتم
– باید بستری بشه؟
مرد مجدد نگاهم کرد. انگار میخواست چیزی بگه، اما نگفت. به بهزاد نگاه کرد و گفت:
– شما هم نسبتی دارید؟

 

نحوه تهیه و مطالعه رمان چشمان :

دانلود رمان چشمان اثر بنفشه و نگار، به صورت نسخه الکترونیک و با رضایت رمان نویس، از طریق سایت و اپلیکیشن باغ‌ استور امکان پذیر است. برای شروع از لینک زیر اقدام کنید:

Cheshman Novel

 

بیوگرافی بنفشه :

بنفشه هستم متولد اوایل دهه ۷۰ ، متاهل و لیسانس تربیت بدنی. ساکن سوئیس و ایران هستم. در سال ۱۳۹۲ با پیشنهاد مشاورم برای آروم شدن ذهنم شروع کردم به نگارش وقایع زندگی خودم. این وقایع رو در یک کانال تلگرامی منتشر کردم و همین شروع داستان من شد. زندگی بنفش داستان زندگی خود من هست که رایگان روی باغ استور موجوده. اون زمان در شرف ازدواج بودم و حالا مامان دو تا فسقل هستم . عاشق داستان های واقعی هستم و کلا تو این زمینه فعالیت دارم و همیشه سعی کردم داستان های متفاوتی که مخاطب های رمانم تجربه کردند رو بنویسم. انگار هیچ‌چیزی آموزنده تر از خوندن تجربیات دیگران نیست. اما به شرط اینکه هیچوقت با خوندن ناقص یک داستان و ماجرا قضاوتش نکنیم. متشکرم.

 

آثار  بنفشه :

رمان زندگی بنفش ۱ – رایگان مجازی اپلیکیشن باغ استور
رمان زندگی بنفش ۲ – رایگان مجازی اپلیکیشن باغ استور
رمان نگاه – مجازی فروشی اپلیکیشن باغ استور
رمان حس گمشده – مجازی فروشی اپلیکیشن باغ استور
رمان عشق خاکستری – مجازی فروشی اپلیکیشن باغ استور
رمان عشق سخت – مجازی فروشی اپلیکیشن باغ استور
دختری با قلب زرد – مجازی فروشی اپلیکیشن باغ استور
رمان راز زمرد – مجازی فروشی اپلیکیشن باغ استور
رمان به طعم تمشک – مجازی فروشی اپلیکیشن باغ استور
رمان چشمان – مجازی فروشی اپلیکیشن باغ استور
رمان حریر و حرارت – مجازی فروشی اپلیکیشن باغ استور
رمان عطر شقایق – مجازی فروشی اپلیکیشن باغ استور
رمان ماه خاموش – مجازی فروشی اپلیکیشن باغ استور
رمان نغمه شب – مجازی فروشی اپلیکیشن باغ استور
رمان انتهاج – مجازی فروشی اپلیکیشن باغ استور
رمان آتش محبوس – مجازی فروشی اپلیکیشن باغ استور
رمان شوکای من – مجازی فروشی اپلیکیشن باغ استور
رمان نگاریسم – مجازی فروشی

امتیاز دهید

امتیاز دهید

اشتراک گذاری مطلب

دیدگاه ها