رمان سونامی

بازدید: 4 بازدید
دیدگاه: ۰
نویسنده: رمان شناس
تاریخ انتشار: 20 آبان 1402
۱۹ اردیبهشت ۱۴۰۳ در ۲:۴۲ بعد از ظهر
دانلود رمان سونامی

معرفی رمان سونامی :

در رمان سونامی عادله حسینی داستان دختری قوی و خود ساخته را روایت کرده است. دختری که برای بازگرداندن آبروی پدرش دست به هر کاری می زند، کارهای خطرناکی که شاید هر کسی جرات انجام آن را نداشته باشد. با تمام وجود در پی اثبات بی گناهی پدرش است و دقیقه ای دست از آن برنمی دارد. در نهایت به مردی مرموز برمی خورد، مردی که گفته می شود مهره ی اصلی بازی است! آیا واقعا او مهره ی اصلیست؟
رمان سونامی در سال ۱۳۹۹ توسط انتشارات صدای معاصر به چاپ رسیده است. تعداد صفحات این کتاب ۴۴۸ می باشد. ویراستاری این رمان توسط خانم زهرا احسان منش انجام شده است.

 

خلاصه رمان سونامی :

رمان سونامی داستان دختری به نام وفاست، دختری که پدرش رضا رستگار کارخانه داری مشهور است و ناگهان و به صورت کاملا مشکوک و با بی آبرویی از بازی حذف می شود. وفا با تمام دخترانگی خود و دست های خالی به همراه خشمی که به هیچ وجه از آن کاسته نمی شود، وارد بازی می شود تا اثبات کند که پدرش هیچ گناهی ندارد. بازی ای که در آن با مردی دست و پنجه نرم می کند که به خیالش مهره ی اصلی بازی است اما…

 

مقداری از متن رمان سونامی ۱ :

از روی شانه سر می‌چرخاند و وفا را نگاه می‌کند. نگاه او به نقطه‌ی برخورد قطرات آب با زمین است.

حامی هیچ‌وقت برای شناخت دخترها هیچ تلاشی نکرده است. آن‌قدر در دنیای پر‌ فراز‌ و‌ نشیب خودش بود که فکرش دنبال دنیای ظریف و صورتی جنس مختلفش نرود.

حالا برای خودش هم جالب است که با وجود این نشناختن، این دختر را می‌دهند. عذاب‌وجدان استارت اولیه و دلیل نزدیک شدنش به این دختر بود‌، اما چیزی که این دختر را برایش قابل فهم کرده است، تنهایی دختر است.

حتی جذابیت خاص دختر، کمتر از تنهایی‌اش به چشم حامی می‌آید یا شاید حامی حس زیبا دیدن جنس مخالف را سالهاست به جایی در متروکه‌های دلش فرستاده است!

 

مقداری از متن رمان سونامی ۲ :

گاهی همه ی چیزهای تکراری ناآشنا می شود، مثل مسیر خانه ای که سال ها مسیر قدم های وفا بوده و امروز دورتر و نرسیدنی تر شده است.

گاهی پیش بینی ها آن قدری که تصور می شود، درست از کار در نمی آید، مثل وقتی که می روی تا چیزی را حل کنی، حل نمی کنی و با کلی چیز های حل نشده و اضافه بر سازمان بر می گردی. حال وفا همین است. پر از تکرار واژه های ناآشنا و حل نشده.

قدم هایش مسیر خیابان تا در برج را آن قدر کند پیش می رود که انگار نه انگار قبلا وقتی به اینجا می رسید، مسیر را تمام شده حساب می کرد. امروز مسیرها تمام نشدنی اند.

کمی بعد، به در برج می رسد. دستش را کنار در شیشه ای و اتومات برج به دیوار می زند. باید نفس راحتی بکشد؟ نفس راحت را کی می کشند؟ وقتی مشکلی حل شده است؟

نفسش آزاد می شود، اما نه راحت! هر چند که انگار همین نفس نه چندان راحت هم قسمتش نیست. بازویش که اسیر پنجه ی قدرتمندی می شود، همین بلندش گوش خودش را پر می کند.

به سرعت به پشت می چرخد. در تاریک و روشن چراغ های پایدار اطراف برج، تشخیص چهره ی او اصلا کار سختی نیست، حتی سرسختی چهره اش هم در همین روشنایی مشخص است. لب های وفا نیمه باز می ماند و لب های او محکم به هم می خورد.

– کجا بودی؟!

کجا بود؟ این بدترین سوال ممکن است، آن هم در حالی که از ملاقات ساعتی قبل، نه جانی مانده است و نه توانی. قطعا وفا برای یک دیدار دوباره و سخت آمادگی ندارد.

سعی می کند افتادگی تن و بدنش را با کمی صاف ایستادن پوشش بدهد. سعی می کند عادی بخندد و بگوید:

– بیرون بودم، مشخص نیست؟!

– سوال من چی؟ واضح نیست؟! پرسیدم کجا بودی!

 

مقداری از متن رمان سونامی ۳ :

وفا انگشتان دستش را به می سابد و بعد برای گرفتن گوشی دست دراز می کند. در سکوت فیلم را پلی می کند. حریصانه فیلم را نگاه می کند.

دعواهای درون فیلم در ظاهرا کاملا عادی است. چند نفر با هم درگیر می شوند و بعد دعوا به حاشیه ی پیاده رو کشیده می شود. یک ناهنجاری که گاهی در گوشه و کنار شهر به چشم می خورد.

حتی لابی من برج خودشان هم برای خوابوندن آشوب به خیابان آمده. هیچ چهره ی آشنایی در فیلم دیده نمی شود.

فیلم کوتاه به قسمت های پایانی خودش می رسد. دقیقا در دقیقه ی آخر چیزی نگاه وفا را پر می کند. یک مرد، یک مرد جوان، قد بلند و با لباس رسمی از کنار این جمع آشوب گر می گذرد.

نگاهی به سمت لابی من برج می کند و بعد بدون اجازه ی لابی من وارد برج می شود.

نگاه وفا با مرد وارد لابی می شود. مرد از صفحه ی نمایش گوشی حذف میشود. دست وفا روی گوشی عرق می کند. سر بلند می کند و سست و شمرده مرادی را مخاطب قرار می دهد:

_آقای مرادی…

سخت کلمات را جمع می کند:

_این دعوا چه ساعتی اتفاق افتاده؟

مرادی بدون آنکه خیلی فکر کند جواب می دهد:

_غروب بود. حول و حوش ساعت هفت، هفت و نیم. چطور مگه؟

وفا ناخودآگاه قدمی به عقب بر می دارد. این ساعت دقیقا همان ساعتی است که پزشک قانونی برای ضربه ی وارد شده به سر رضا ثبت کرده
پویا با حفظ اخمهایش، برای بار چندم فیلم را تماشا میکند.

فیلم کوتاه است اما انگار او هم در همین چند صحنه ی کوتاه دنبال خیلی چیزهاست. فیلم به پایان میرسد و پویا اینبار گوشی را روی میز رها میکند.

دستی به صورتش میکشد و بعد چانهاش را در دست میگیرد. نمیدونم چی بگم. وفا جوابی نمیدهد. موقعیتش را هم تغییر نمیدهد. دقیقاً از لحظهای که پویا درگیر دیدن این فیلم بود؛ خودش را بغل کرده و پشت به پویا و رو به پنجرهی آشپزخانه در سکوت ایستاده بود.

با جمله ی پویا یک فعل منفی به کلکیسون فعلهای منفی وفا اضافه میشود. او هم نمیدانست، نمیفهمید، درک نمیکرد.

او هم دو روز تمام این فیلم را تماشا کرده بود و در نهایت به این فکر کرده بود که چرا نمیتواند فکرش را متمرکز کند و به این برسد که همه چیز عادی است یا به طرز باور نکردنی غیر عادی؟

– تو میگی این آدمی که اون لحظه بدون اجازهی لابیمن میاد تو برج یه آدم خاصه؟

وفا از روی شانه سر میچرخاند. هنوز هم پویا در مسیر دیدش نیست.

– من دارم سعی میکنم فکر کنم خاص نیست، ولی نمیشه.

و نمیگوید حداقل بعد از کار دیروز من نمیشود. باید اول برای پویا از گفتنیهای دیگر بگوید و بعد از اقدام دیروزش.

پویا دستش را روی لبهی صندلی میز نهارخوری میگذارد و به سمت او میچرخد. در سکوت از پشت به او خیره میشود. وفا با ضعف میگوید:

-دو روزه دارم تلقین میکنم اون آدم یه آدم عادیه. اما بعدش نمیدونم با قطع بودن دوربینها چطور کنار بیام. پویا برج ما یه مجتمع شلوغ و بینظم نیست. سرویس تمام سیستمهای برج اونقدر آنتایم و با وسواس انجام میشه که این اتفاق بیسابقه باشه. نگو بازم ممکنه، که خودم میدونم. اما …

مکثی میکند و بعد به سمت پویا میچرخد. هر دو دستش را از پشت روی کابینت میگذارد و تکیه گاه بدنش میکند. لحنش پر از درماندگی است.

 

نحوه تهیه و مطالعه رمان سونامی :

از طریق انتشارات صدای معاصر و کتاب فروشی های معتبر قابل تهیه می باشد.

 

بیوگرافی عادله حسینی :

عادله حسینی متولد دی ماه سال ۱۳۶۵، متاهل و دارای دو فرزند است. ساکن تهران است و نویسندگی را از سن ۱۷ سالگی با دستانی ۲۰۰ صفحه ای آغاز کرد و بعد از با تشویق ها همسر و خواهر به آن ادامه داد.

 

رمان های عادله حسینی :

رمان نیم رخ – انتشارات شقایق

رمان سونامی – انتشارات صدای معاصر

رمان آچمز – انتشارات شقایق

رمان سمفونی – انتشارات شقایق

رمان ایمان بیاور – انتشارات آترینا

رمان لوکیشن – انتشارات صدای معاصر

رمان ثانیه هشتاد و ششم – انتشارات صدای معاصر

رمان تا بیکران ها – فایل مجازی فروشی

رمان آنتیک – در دست چاپ

رمان شاه بیت در حال تایپ

رمان مهر خوبان – فایل مجازی رایگان

امتیاز دهید

امتیاز دهید

اشتراک گذاری مطلب

دیدگاه ها