رمان ذهن خالی

بازدید: 1 بازدید
دیدگاه: ۰
نویسنده: رمان شناس
تاریخ انتشار: 27 بهمن 1402
۱۹ اردیبهشت ۱۴۰۳ در ۲:۳۲ بعد از ظهر
دانلود رمان ذهن خالی از هما پور اصفهانی

معرفی رمان ذهن خالی :

رمان ذهن خالی به قلم هما پور اصفهانی یک داستان مرموز و جنایی است. دختری که در بیمارستان چشم باز می کند و حتی خود را نمی شناسد! کمی می گذرد و متوجه می شود او شاهد یک پرونده قتل بزرگ است! نامزدش در زندان و متهم به قتل است و اگر او همه چیز به خاطر نیاورد، نامزدش را اعدام می کنند. افرادی قصد کشتن او را دارند و فرزام عظیمی نیا مسئول حفاظت از او می شود.
رمان ذهن خالی به قلم هما پور اصفهانی در سال ۱۴۰۰ از انتشارات سخن به چاپ رسیده است. تعداد صفحات این رمان ۷۸۰ می باشد.

 

مقدمه رمان ذهن خالی :

فراموشی آغاز داستان است. حادثه سبب فراموشی برای او شد تا قصه زندگیش شکل بگیرد. تقدیرش چنین بود که ذهنش خالی از هرچیز شود تا دست سرنوشت او را در مسیر تازه‌ای گذارد. داستانی که علاوه بر هیجان، شما را شاد و لحظاتتان را سرشار از بوی آشنای محبت می‌سازد. ذهن خالی را بخوانید و از آن لذت ببرید.

 

خلاصه رمان ذهن خالی :

رمان ذهن خالی به قلم هما پور اصفهانی روایت پیچیده ی دختری به نام پولک است. او در بیمارستان چشم باز می‌کند اماهیچ چیز از گذشته اش به یاد نمی‌آورد‌. داستان اصلی از جایی شروع می‌شود که او متوجه می شود شاهد پرونده قتل بزرگی است. نامزد پولک متهم به قتل شده است و اگر او همه چیز را به یاد نیاورد نامزدش اعدام می شود. در این بین قاتلین واقعی تصمیم به کشتن پولک می گیرند و فرزام عظیمی نیا مسئولیت حفظ جان پولک را بر عهده می گیرد.

 

مقداری از متن رمان ذهن خالی ۱ :

چشمام افتاد توی چشماش. درست بالای سرم ایستاده بود و با لبخند داشت نگام می کرد، میانسال بود تقریباً! پشت سرش هم دو تا دختر سفید پوش ایستاده بودن و هر دو با ذوق به من نگاه می کردن، کامل از چهره هاشون و تند تند پچ پچ کردناشون با همدیگه مشخص بود که اگه ولشون کنن اون وسط بالا و پایین می پرن. اینا چرا اینقدر شنگول بودن؟! با صدای اون مرده سرم چرخید به سمتش:
– به دنیا خوش اومدی!
یعنی چی؟! بی اراده ابروهام عکس العمل نشون داده و در هم گره خوردن. احساس درد همراه با احساس سبکی خاصی داشتم. یه احساس بی تعلقی مطلق! با این وجود سوال های زیادی داشت آزارم می داد. اینجا کجا بود؟ اینا کی بودن؟ چرا اینقدر درد داشتم؟ مرد سفید پوش خم شد و بدون توجه به
من مشغول چک کردن دستگاه هایی که دور و اطرافم بود شد، تازه متوجه ماسک روی صورتم شدم و لوله هایی که از دماغم زده بود بیرون. سوال پشت سوال بود که داشت به سوالای مغزم اضافه می شد. کاش می تونستم حرف بزنم، اما انگار چیزی به اسم زبون توی دهن من تعریف نشده بود.
مرده وقتی کمی با دستگاه ها ور رفت، صاف ایستاد و گفت:
– پولک خانوم، صدای منو می شنوی؟
وقتی به من نگاه می کرد، یعنی با من بود. یه بار پلک زدم، سرش رو به نشونه خوبه، تکون داد و گفت:
– می تونی حرف بزنی؟
سعی کردم زبون منفعلم رو تکون بدم، خیلی سخت بود، نکنه الکن بودم؟
بالاخره با هزار زور گفتم:
– تو … کی … هستی؟
اون که هیچی، خودمم از شنیدن صدام خیلی خوشحال شدم، بالاخره یه کاری تونستم بکنم! گفت:
– من پزشک توام، دو هفته اس که دارم باهات سر و کله می زنم بلکه بتونم همین جا نگهت دارم. حیف تو بود که بخوای بری.
چی داشت می گفت؟! فقط نگاش کردم. بدون توجه به نگاه گیج من رو به خانومای پشت سرش که صد در صد پرستار بودن گفت:
– وضعیت تنفس، فشار خون! سریع تر …
دختر ها به تکاپو افتادن، چشمامو بستم. نمی خواستم ببینم دارن چه بلایی به سرم می یارن. مسلماً توی بیمارستان بودم، ولی چرا؟! صدای یکی از پرستارها رو شنیدم که گفت:
– آقای دکتر بهتر نیست پدرش رو خبر کنیم؟ بنده خدا خیلی حالش بد بود.
– چرا … می تونین بهشون بگین بیان یه لحظه دخترشون رو ببینن، اما فقط یه لحظه، چون بعدش باید آماده اش کنیم برای آزمایش های بعدی. باید مطمئن بشم که توی این دو هفته ای که خواب بوده اتفاقی براش نیفتاده باشه،
یا ضربه ای که به سرش وارد شده باعث صدمه جبران ناپذیر نشده باشه.
صدای اون یکی پرستاره بلند شد:
– خواهرش فقط هست، وقتی خواهرش اومد، باباش رفت که استراحت کنه.

 

مقداری از متن رمان ذهن خالی ۲ :

پرستار دومی گفت:
– من می رم بهش بگم …
صدای پاشنه هاش که دور می شد رو شنیدم. دوباره صدای دکتر بلند شد:
– پولک خانوم، خوابیدی باز؟ دو هفته خواب کافی نبود؟
پلکام لرزید و دوباره چشم باز کردم. چقدر سخت بود، شاید از کوه کندن هم سخت تر! با دیدن چشمای باز شده من، باز لبخند زد و گفت:
– من به چند نقطه از بدنت دست می زنم، اگه درد داشتی بگو …
قبل از اینکه من بتونم عکس العملی نشون بدم یا جوابی بدم، دستش رفت سمت پهلوهام و چند فشار کوچیک داد. یکی از قسمت ها خیلی درد گرفت و ناخودآگاه ناله کردم. بعد از اون رفت سمت پاهام، بازم چند نقطه درد
گرفت و صدام رو بلند کرد. دوست داشتم دستم رو بیارم بالا بزنم فرق سرش بگم:
– د مگه مرض داری؟! خوب درد داره نمی فهمی؟
ولی انگار از رو نمی رفت، چون اینبار بازوهام رو فشار داد، دیگه نتونستم ساکت بمونم. نالیدم:
– ن … نکن … درد … دارم …
تند تند توی پرونده ای که دستش بود مطالبی رو یادداشت کرد و به پرستاری که کنار دستش بود گفت:
– سطح هوشیاریش یه مرتبه از شش اومده روی یازده! این خیلی خوبه!
گنگ نگاش کردم، چی داشت می گفت برای خودش؟ یه دفعه در اتاق باز شد و دختری همراه با پرستار اومد تو. یه راست اومدن سمت تخت من، صورت دختر خیس از اشک بود و شال قهوه ای رنگش رفته بود عقب و
بیشتر موهاش بیرون بود. آشفتگی از ظاهرش بیداد می کرد. خواست بغلم کنه که با همه ناتوانیم کمی خودم رو جمع کردم و زل زدم بهش. با تعجب در حالی که دستای دراز شده اش به سمت من میون زمین و هوا خشک شده بود
بهم خیره شد. چشماش از اشک می درخشید. هم خوشحال بود، هم مبهوت، هم آشفته! به دکتر نگاه کرد، با تعجب. دکتر رو به من گفت:
– پولک جان، خواهرته، نمی شناسی؟
دوباره به دختره نگاه کردم، چرا اینقدر غریبه بود؟! کم کم داشت اشکم در میومد! نکنه اینا منو با کس دیگه ای اشتباه گرفته باشن؟ ولی آخه با کی؟
در اتاق دوباره باز شد و اینبار کسی سرفه کرد و اومد داخل، دوباره نگام چرخید به اون سمت. یه مرد اخمو، شاید بهتر باشه بگم یه پسر اخمو، حدودا سی و خورده ای ساله، با لباس پلیس، از اون نوع سبز کمرنگش،
اومد تو. سر شونه اش یه ستاره بزرگ داشت. با تعجب نگاش کردم! اینجا چه خبر بود؟ پلیس برای چی اومد توی اتاق؟ نگاه پلیسه چرخید روی من، نگاش یه جوری بود! نمی شد بگم منو می ترسوند، اما حس خوبی هم بهم
نمی داد. بر عکس اون دختره که توی نگاهش پر از محبت بود، نگاه اون پسره یه جور عجیب غریب سرد و خشک بود! دکتر سریع گفت:
– جناب سرگرد، بیمار اصلاً در شرایطی نیست که …

 

نحوه تهیه و مطالعه رمان ذهن خالی :

رمان ذهن خالی را می توانید از طریق انتشارات سخن و کتاب فروشی های معتبر تهیه کنید

 

بیوگرافی هما پور اصفهانی :

هما پور اصفهانی متولد ۱۲ اسفند ۱۳۶۹ و زاده اصفهان است. وی نویسندگی را در فضای مجازی و سایت نودهشتیا آغاز کرد و بعد استقبال خوانندگان، تصمیم به چاپ کتاب‌های خود گرفت. هما پور اصفهانی مؤلف چندین رمان در ژانر‌های عاشقانه، اجتماعی و آرمانگرایانه است که با استقبال خوبی از طرف مخاطبان، خصوصاً نسل جوان مواجه شده است.

 

آثار هما پور اصفهانی :

رمان سیگار شکلاتی – انتشارات سخن
رمان شکلات تلخ – انتشارات سخن
رمان ذهن خالی – انتشارات سخن
رمان اوراکل – انتشارات سخن
رمان اسپرسو – انتشارات سخن
رمان تقاص – انتشارات سخن
رمان شام مهتاب – انتشارات سخن
رمان توسکا – انتشارات سخن
رمان سجاده و صلیب (جدال پر تمنا) – انتشارات سخن
رمان استایل – انتشارات سخن
رمان قرار نبود – انتشارات سخن
رمان موهیتو – انتشارات سخن
رمان مهمان – انتشارات صدای معاصر
رمان باران بنفش – در دست چاپ
رمان لنورماند – در دست چاپ
رمان افسونگر – مجازی
رمان روزای بارونی – مجازی
رمان بید معلق – در حال تایپ
رمان تروما – در حال تایپ

امتیاز دهید

امتیاز دهید

امتیاز دهید

اشتراک گذاری مطلب

دیدگاه ها