رمان اقتباس

بازدید: 1 بازدید
دیدگاه: ۰
نویسنده: رمان شناس
تاریخ انتشار: 8 آبان 1402
۱۹ اردیبهشت ۱۴۰۳ در ۲:۴۳ بعد از ظهر
دانلود رمان اقتباس

معرفی رمان اقتباس :

در رمان اقتباس صدیقه مرادی داستان را از یک پرونده قتل شروع میکند و آرام و با حفظ شخصیت های که به خوبی شخصیت های داستان را نمایش میدهند و در جایگاه خود به درستی قرار گرفتند وارد زندگی شخصی سرگرد پرونده، فراز میشه.
اگر علاقه مخاطب به رمان های جنایی پلیسی معمایی باشد رمان اقتباس به خوبی مخاطب را با خود همراه میکند.

 

مقدمه رمان اقتباس :

تقدیم به مارال که تا همیشه تصویرش در قلبم شفاف خواهد ماند و برای جیران که هرگز او را ندیدم.

 

خلاصه رمان اقتباس :

فراز مهرجو یکی از بهترین افسرهای بخش جنایی که همسرش را به تازگی از دست داده همه او را مقصر خودکشی همسرش میداودد برای همین هم او را طرد کردند او با دختری روبرو میشود که برای انتقام آمده. انتقام از او برای مرگ خانواده ای که تنها مسببش را فراز میداند اما در این میان رازهای زیادی فاش می‌شود که هولناک است.

 

مقداری از متن رمان اقتباس :

هیکلش قرار گرفت دختر که دیگر اشرافی به جسد نداشت، آهسته نگاه تهی شده اش را بالا کشید و پریشان حال به چهره ی سفت و سخت او خیره ماند.

جدی و بدون هیچ حرف اضافه ای مهمترین سؤال ذهنش را بر زبان آورد.

_ شما چطور مطلع شدید خانوم؟

دختر جوان دستانش را به دور بدن لرزان خود پیچاند و با صدای ترسیده ای نالید:

_اون بابای من نیست مگه نه؟

اخم همیشه پرتکرارترین رفلکس عضلات چهره ی جدی اش بود.

_میدونم حالتون مساعد نیست ،خانوم اما باید با ما همکاری کنید. چطور به صحنه ی جرم اومدید؟

گشادی مردمکهای چشم دختر شدت گرفت و به ناگاه شروع کرد به جیغ زدن.

_اون بابای من نیست بابای من نمرده بابام نیست بابام نمرده

دختر بالاخره از آن حالت سکون و شوکه خارج شد؛ خیز گرفت و سراسیمه از کنار او گذشت.

_میخوام برم خونه مون باید به مامان بگم دروغه….بگم بابا رو نکشتن. می دونم تا برسم ،خونه بابام برگشته… این که بابای من نیست.

فراز خونسرد برگشت دیگر به دیدن چنین رفتارها و واکنشهایی عادت داشت دختر تلوتلوخوران خلاف جهت جسد حرکت میکرد و صدای گریه اش سنگینی فضا را شدت میبخشید.

نادری از آن فاصله قصد داشت با نگاهش او را ملامت کند. قدم تند کرد و در همان حال تن صدایش را بالا برد.

_خانوم دکتر میشه تشریف بیارید؟

چند قدم بیشتر تا دختر فاصله نداشت که طبق حدسش جسم نحیف او با زمین اصابت کرد صدای جیغ ها و گریه هایش یکباره قطع شد.

فراز نفسش را فوت کرد در فضا و به عقب چرخید ناگهانی چرخیدنش باعث شد رخ به رخ پناهی شود.

به وضعیتش رسیدگی کنید فکر کنم باید منتقل بشه بیمارستان پناهی نگاهش را از گردن فراز بالاتر نیاورد و سعی کرد بر خود مسلط بماند.

– چشم جناب سرگرد.

بی توجه به گل انداختن صورت سفید پناهی از مقابل او کنار رفت. پناهی نیز تعلل نکرد به سرعت گریخت همان لحظه نادری سر رسید و با لحن سرزنشگری گفت:

– تبریک میگم رئیس دختر بیچاره از اول به گوشه ساکت نشسته بود. لطف کردی که باعث شدی آب روغن قاتی کنه و صدای جیغش رو بلند کردی.

از گوشه ی چشم به چهره ی مملو از حرص نادری نگاه کرد

– رئیس فقط پرونده تا به هوش اومدن دختر مقتول تو نقطه ی صفر باقی می مونه. حضور پرافتخارت رو سر صحنه ی جرم تبریک میگم.

فراز اما بی حوصله به طرف ماشینش رفت.

_به جای این حرفا بسم الله بگو و استارت این پرونده رو بزن با دختره برو بیمارستان. سعی کن اون مجهول بودن حضورش سر صحنه ی قتل رو

حل کنی و فردا با دست پر بیای اداره

پشت فرمان ماشینش نشست و نشنید که نادری با حرص گفت

_چشم رئیس.

 

نحوه تهیه و مطالعه رمان اقتباس :

از طریق انتشارات علی و کتاب فروشی های معتبر قابل تهیه می باشد.

 

بیوگرافی صدیقه مرادی :

خانم صدیقه مرادی ۲۷ ساله متولد شهریور۱۳۷۵ هستند. ایشان لیسانس فقه و حقوق دارند و نوشتن را از سایت نود و هشتیا آغاز کردند.

 

رمان های صدیقه مرادی :

رمان یک بغل تنهایی _ مجازی

رمان اقتباس _ انتشارات علی

سراب خیال _ انتشارات علی

رمان زمستان یعنی نگاه سرد تو _ انتشارات آئی سا

رمان دل ستان _ انتشارات آئی سا

رمان غم نشان _ در دست چاپ

رمان مسجون _ در دست چاپ

رمان تاریکی شهرت _ در دست چاپ

رمان شباهنگام _ در دست چاپ

رمان+ HIV _ مجازی

رمان حق شهروندی _ مجازی

رمان حُب _ مجازی

امتیاز دهید

امتیاز دهید

اشتراک گذاری مطلب

دیدگاه ها