رمان خیابان یک طرفه

بازدید: 2 بازدید
دیدگاه: ۰
نویسنده: رمان شناس
تاریخ انتشار: 16 دی 1402
۱۹ اردیبهشت ۱۴۰۳ در ۲:۳۷ بعد از ظهر
دانلود رمان خیابان یک طرفه

معرفی رمان خیابان یک طرفه :

رمان خیابان یک طرفه تم اجتماعی عاشقانه دارد و مهسا حسینی (مهرسا) به معضلات فرزندان طلاق اشاره ی مستقیمی کرده.

زندگی هایی که بدون در نظر گرفتن فرزندان بیگناه رها می‌شوند و آدمهایی که فقط منافع خودشان را در نظر میگیرند. در کنار آن به آزار جنسی نوجوانان و آثار مخربی که تا همیشه با آنها خواهد ماند اشاره میشود و همین هم تعلیق و کشش داستان را بالا میبرد.

در رمان خیابان یک طرفه روتین زندگی کارکتر ها گاهی باعث ایجاد اطناب میشد و سرنوشت تعدادی از آنها مشخص نشده با این حال کشش داستان در یک سوم انتهایی بیشتر هم شده.

 

خلاصه رمان خیابان یک طرفه :

رمان خیابان یک طرفه روایتگر زندگی دختری به نام یسنا کوچکترین نوه ی خانواده ی بزرگمهر است که بعد از جدایی پدر و مادرش و ورود همسر پدرش به زندگیشان مجبور به ترک خانه و رفتن به خانه ی پدر بزرگش میشود.

داستان درست زمانی به اوج می‌رسد که پدربزرگش بعد از فوت تمام میراث مانده را به اسم او می‌کند و او را با دنیای بیرحم تری تنها میگذارد.

دختری که یکروز هیچ کس تمایلی برای با او بودن نداشت حالا قرار است از پدر ،برادر و نامادری که برادرش را برای او لقمه ی ازدواج میگیرد دست و پنجه نرم کند اما با آمدن روهام همه چیز را عوض میکند.

 

مقدمه رمان خیابان یک طرفه :

تقدیم به او

که همراهی اش تمام این سالها الهام بخش نوشته هایم بود برای تمام خنده هایی که مدیون کلام شیرینش هستم.

مهسا حسینی (مهرسا)

 

مقداری از متن رمان خیابان یک طرفه ۱ :

بغض مانع حرف زدنش شد خودش را کنترل کرد و ادامه داد:

اینا قانونیه؟

کم مانده بود به گریه بیفتد بابا از جا بلند شد و شانه های زیور را گرفت. زمزمه وار کنار گوشش گفت:

شراره جان شما بشین حرص نخور خانوم.

نمی فهمیدم زیور چه اصراری داشت که اسم اصلی اش را پنهان کند! اسم که شخصیت نمی آورد!

سهم ما از اون همه پرستاری کردن برای آقاجون فقط یه خونه ست؟

پرستاری؟ طفلک گلی این اواخر همه ی اوامر آقاجون مریض احوال را انجام می داد. آن وقت زیور دنبال خوشی خودش بود.

میرزایی بی حوصله بین حرفش آمد:

من فقط وکیل آقای بزرگمهرم وظیفه امه وصیت ایشون رو براتون بخونم. هر چیزی توی این برگه ذکر شده کاملاً قانونیه و قبلاً با وکالتنامه هایی که جناب بزرگمهر داشتند به نام زده شده…

پس میبینید که کاملاً سلامت عقل داشتند و می دونستند دارند چه کار میکنند این وصیت نامه هم فقط برای مطلع کردن شما نوشته شده.

نگاهی به برگه انداخت و دوباره خیره به چشمهای تک تکمان گفت:

همون طور که گفتم بنابراین وصیت نامه ای که در سلامت کامل عقلانی تنظیم شده سهم پسرا آقای بزرگمهر بابک بزرگمهر یک باب خانه به مساحت ۲۰۰۰ متر مربع واقع در زعفرانیه است…

و سهم نوه ی بزرگ خانواده جناب آقای یزدان بزرگمهر یک باب خانه به مساحت ۱۰۰۰ متر مربع واقع در الهیه…

و پس همین طور باغی به مساحت ۳۰۰۰ متر مربع در لواسان است.

مکثی کرد و از بالای عینکش نگاهی به صورت یخ زده ی من انداخت. کتابخانه ی آقاجون به کی میرسید؟ آن صندلی ننویی؟! آن گرامافون و قفسه ی کنارش که پر از صفحه های قدیمی است؟

یا آن قالیچه ای که آقاجون اصرار داشت همیشه تمیز و مرتب گوشه اتاقش باشد همانی که میگفت با آن زندگی مشترکش را با مامان طلعت شروع کرده؟

میرزایی سکوت سنگین اتاق را شکست:

و همین طور باقی اموال منقول و غیر منقول آقای بزرگمهر که شرح آن در ذیل وصیت نامه ذکر شده است….

حرفش را قطع کرد نفس عمیقی کشید حس میکردم به اندازه ی صد سال حرف زدنش طول کشید

همگی به نام نوه ی کوچک تر ایشان خانم یسنا بزرگمهر شده است.

چی؟!

کم کم داشتم به حرفهای یزدان پی می بردم! واقعاً آقاجون سالم بود؟! این اواخر نشان نمیداد که دیوانه شده باشد.

همه سکوت کرده بودند. از طرفی این آرامش خوب بود. حداقل لازم نبود بخواهم گوشهایم را بگیرم و تمام مدت کلافه ،باشم اما این سکوت وحشتناک هم بود!

چی ؟!

صدای پرسشگر یزدان بود پشت سرش صدای تبسم به گوشم رسید. عجیب بود که تا این لحظه ساکت مانده بود

یزدان این چی میگه؟

صدای بابا در همهمه و جیغ و داد زیور گم شد میل شدیدی داشتم که دستانم را روی گوشهایم بگذارم اما به جایش انگشتانم را مشت کردم و روی زانویمگذاشتم.

اجازه بدین…

صدای میرزایی بود، اما راه به جایی نمی برد چیکار کردی آقاجون؟ مگه من چه بدی بهت کرده بودم؟ درست بود این کار؟

کاش زودتر برم خونه دلم می خواست صفحه ی زندان دل از فریدون فروغی را می گذاشتم و روی صندلی ننویی آقاجون تاب میخوردم.

از گلی هم می خواستم برایم دمنوش درست کند از همانهایی که به قول خودش آقاجون مریض احوال را سرپا می کرد.

این دختر هنوز نمیتونه خودشو جمع کنه چه به اموال آقاجون رو!

صدای یزدان بود بلند و رسا اعتراض میکرد رگ گردنش باد کرده بود و صورتش قرمز به نظر می رسید تبسم عصبانی بود زیور کم مانده بود میرزایی را کتک بزند.

بابا تمام مدت دستش حلقه شده بود دور بازوی زیور و با قربان صدقه سعی میکرد آرامش کند نمی فهمید که این زن نقشه برای اموال پدرش کشیده؟ اینها را نمیدید؟

نفسم را حبس کردم جرئت نداشتم بین این همه قیل و قال ابراز وجود کنم. صدای میرزایی که تمام مدت سعی داشت همه را آرام کند، به گوشم می رسید.

برگه ی وصیت نامه ی آقاجون روی میز افتاده بود من نه قدرتش را داشتم، نه می توانستم و نه میخواستم که همه اموال به نامم باشد. آقاجون این همه مدت نفهمید؟

یسنا سنی نداره. نمی تونه…

میرزایی پر اخم بین حرف بابا پرید:

ایشون ۱۸ سالشون تموم شده به سن قانونی رسیدن و میتونن از عهده ی اداره ی اموال بربیان آقای بزرگمهر این طور صلاح دونستن که….

صدای زیور حواسم را پرت کرد

صلاح دونستن؟! حتماً شوهر من باید بره زیر دست یه الف بچه کار کنه؟

دوباره صدای یزدان به گوشم رسید

حتماً اون پیرمرد رو چیز خور کردن وگرنه دیگه این قدر کوته فکر نبود!

بابا ابروهایش را درهم کشید:

ما اعتراض داریم!

صدای بلند میرزایی همه را سر جا نشاند

هیچ اعتراضی وارد نیست.

 

مقداری از متن رمان خیابان یک طرفه ۲ :

پشت این پنجره ها دل میگیره غم و غصه ی دلو تو میدونی وقتی از بخت خودم حرف میزنم چشام اشک بارون میشه تو می دونی غم عالم ریخت تو دلم.

بسه دختر این قدر این آهنگ رو گوش نده دمنوشت رو خوردی؟

لیوان خالی را بی حوصله دست گلی دادم و تابی روی صندلی ننویی خوردم چشمانم را بستم و دل دادم به صدای فریدون

می خوام امشب با خودم شکوه کنم شکوه های دلمو تو می دونی بگم ای خدا چرا بختم سیاست چرا بخت من سیاست تو می دونی.

صدای زنگ خانه آمد. خودم را بیشتر توی صندلی جمع کردم. یک هفته از رفتنش گذشته بود چطور دلش آمد من را تنها بگذارد؟ مگه نمی دانست تا آخر عمرم به او احتیاج دارم؟

یزدان جان چی شده مادر؟ یه دقیقه وایسا ببینمت .پسرم . آخه چرا این قدر عصبانی هستی؟

پنجره بسته میشه شب میرسه چشام آروم نداره تو می دونی اگه امشب بگذره فردا میشه مگه فردا چی میشه تو می دونی.

صدای هراسان گلی همزمان شد با تپش تند قلبم که ترسان خودش را به سینه میکوبید یک خبری شده بود یک اتفاق بدی میخواست بیفتد!

در اتاق با ضرب باز شد و به دیوار خورد و یزدان تمام قد میان چارچوب ایستاد.

چشمانم را هراسان به او دوختم و خودم را توی صندلی بیشتر جمع کردم فریدون همچنان از درد من میخواند نگاه یزدان دلم را بیشتر لرزاند.

عمریه غم تو دلم زندونیه / دل من زندون داره تو می دونی هر چی بهش میگم تو آزادی دیگه میگه من دوست دارم تو می دونی

خیالت راحت شده لم دادی اینجا؟

سکوت کردم و فقط دسته های صندلی را میان پنجه هایم فشردم گلی پشت سرش ایستاده بود و لبش را بین دندانهایش فشار میداد.

با وجود پلیور یقه اسکی که پوشیده بودم باز هم سردم .بود دوباره صدایش بلند شد:

پاشو لباساتو بپوش باید بریم جایی

 

نحوه تهیه و مطالعه رمان خیابان یک طرفه :

از طریق انتشارات علی و کتاب فروشی های معتبر قابل تهیه می باشد.

 

بیوگرافی مهسا حسینی (مهرسا) :

خانم مهسا حسینی (مهرسا) سی و دو ساله متولد تهران، در رشته ی زبان فرانسوی فارغ التحصیل شدند و نویسندگی را با نام مستعار مهرسا از سال هزار و سیصد و هشتاد و نه شروع کردند.

اولین کتاب چاپی خود را به اسم کتاب رمان هنوزم دوستش دارم سال ۱۳۹۷ به چاپ رساندند.

 

آثار مهسا حسینی (مهرسا) :

رمان یاقوت کبود _ کتاب چاپ شده از انتشارات علی

رمان خیابان یک طرفه _ کتاب چاپ شده از انتشارات علی

رمان تا الیزه _ کتاب چاپ شده از انتشارات آرینا

رمان هنوزم دوستش دارم _ کتاب چاپ شده از انتشارات علی

رمان مسلخ _ کتاب چاپ شده از انتشارات علی

رمان پس از آن شب _ کتاب چاپ شده از انتشارات علی

رمان فرستاده _ کتاب چاپ شده از انتشارات سخن

رمان حقه‌ی آخر _ در دست چاپ است

رمان از لیث به آقای ابلیس _ مجازی _ اپلیکیشن باغ استور

رمان برمودا_مجازی _ اپلیکیشن باغ استور

رمان وقتی او آمد _ مجازی _ اپلیکیشن باغ استور

امتیاز دهید

امتیاز دهید

اشتراک گذاری مطلب

دیدگاه ها