رمان نبض خاموش

بازدید: 0 بازدید
دیدگاه: ۰
نویسنده: رمان شناس
تاریخ انتشار: 25 فروردین 1403
۱۹ اردیبهشت ۱۴۰۳ در ۲:۲۷ بعد از ظهر
دانلود رمان نبض خاموش از سروناز روحی

معرفی رمان نبض خاموش :

رمان نبض خاموش به قلم سروناز روحی روایت عشق در حیطه ی پزشکی است. در این رمان به موضوع کودک آزاری و بچه های خاموشی که آسیب می بینند و توانایی دفاع از خودشون رو ندارند، پرداخته شده است.

 

مقدمه رمان نبض خاموش :

چشم به در دوختم و هر روز
بی صبر منتظرِ آن تن خسته
که از در تو بیاید با یک لبخند
با حس گریز از یک روز خسته
خاموش شد نبضم …
ولی
تو نیامدی به این منزل …
هر روز به آینه نگاه کردم
بی پلک زدن ، مات و خیره
به پنجره
به شمعدانی های توی راه پله
چشم دوختم به راهی که می آیی
چشم دوختم به خیابان و کوچه پس کوچه
هرروز به زندگی گفتم
جلو نروصبر کن ؛ تو حتما می آیی …
کسی پرسید می آید؟
تشر زدم ، ساکتش کردم تا صدایش نرسد به تو
که مبادا تو نیایی …
خاموش شد نبضم
ولی تو …
نیامده رفتی
کارت کوچکی مانده بود لای در
نوشته بودی آمدم اما نبودی !

 

خلاصه رمان نبض خاموش :

گندم بیات رزیدنت جراح یکی از بیمارستان های مطرح پایتخت، پزشکی مهربان و خوش قلب است. دکتر آیین ارجمند نیز متخصص اطفال پس از سالها دوری از کشور و برای خدمت وارد بیمارستان میشود.
این دو پزشک جوان در شروع دلداگی و زندگی مشترک با مشکلات عجیب و غریبی دست و پنجه نرم میکنند و شایعه‌ها و حسادت ها در رابطه با آیین به حقیقت میپیوندد. گندم به دنبال راهی برای درمان بیماری او میگردد و…

 

مقداری از متن رمان نبض خاموش :

با صدای تلفن همراهم به خودم اومدم ، از توی جیب روپوشم با دست خیس گوشی رو بیرون کشیدم ، با دیدن شماره ، نفسمو حبس کردم و با یه بله ی آروم به اون صدایی که میدونستم طوفانیه ، جواب دادم.
صداش داغ کرده تر از تصورم بود؛ پنجه ی آزادمو مشت کردم و توی گوشم تشر زد: کجایی؟!
بی حرف پس و پیش لب زدم: تو محوطه .
-بیابالا .
خواستم بگم باشه الان میام ، “تو آروم باش… چی شده انقدر عصبانی هستی؟ طوری شده؟ اتفاقی افتاده ؟ حالت خوبه؟ چه خبر …” هزار تا حرف ناگفته داشتم که بگم … اما قطع کرده بود .
پایین روپوشمو جلوی شیر آب مسجد چلوندم و با قدم های آرومی از وضو خونه بیرون اومدم .
آمبولانسی جلوی ورودی ساختمون ایستاده بود و برانکارد خالی رو توی خودش جا می داد ، با ببخشید گفتن ها مردهایی که کمک میکردند رو کنار زدم و خودمو به آسانسور رسوندم.
توی آینه مقنعه ی سورمه ای رنگم رو مرتب کردم و به آخرین تلاش تارموهای لجوجم برای توی پیشونی اومدن خاتمه دادم .
با توقف آسانسور ، چند ثانیه جلوی ورودی بخش ایستادم . یه وقت ها دلم میخواست مثل یه دختربچه ی نازک نارنجی خودمو توی کمد قایم کنم ، پام جلو نمی کشید با تنه ی پرستاری به شونم ،دستمو روی کتفم گذاشتم ، نگاه پر اخمی بهم انداخت و گفت: جلوی راهی ها خانم دکتر!
و پرونده به بغل وارد بخش شد .
نفسمو فوت کردم ، سلانه سلانه وارد بخش شدم . با دیدن خانم رضاییان که از پشت عینک ته استکانیش پرونده ها رو بالا و پایین میکرد ، آب دهنم رو قورت دادم ، سرم رو جلو کشیدم و با صدایی که خودمم به زحمت می شنیدم پرسیدم :دکتر رادمنش اومدن؟
-بله اینجام.
چشمهامو بستم.
حتی فرصت نداد رضاییان بیچاره بهم خبر بده که هست … اومده … پشت سرمه ! حتی فرصت نداد نفسم بالا بیاد .
سخت به سمتش چرخیدم .
یک تای ابروشو بلافاصله بالا فرستاد و حینی که پرونده های فلزی تخت های بیست ویک و بیست و دو رو روی پیشخون استیشن پرت میکرد گفت: تو اتاقم باش !
و با قدم های بلندی ازم فاصله گرفت .
رضاییان توی گوشم با پچ پچ گفت: از وقتی اومده همینطور بی اخلاقه .
سری تکون دادم و به انتهای راهرو رفتم ، همراه تخت سه با دیدنم به طرفم اومد و با صدای گرفته ای گفت:
خانم دکتر چرا عمل پدرم عقب افتاد ، به خدا ما دیگه جایی برای موندن نداریم … چهارروزه تو ماشین میخوابم با دکتر رادمنش صحبت کنید … حداقل فردا اول وقت عمل بشه. من دو تا بچه مدرسه ای دارم تو شهرستان تنهاشون گذاشتم.
تمام مدت لای لابه های زن فقط نگاهم به رو به رو بود و رادمنشی که با شونه های خم شده و قدم های نا متعادل به طرف اتاقش می رفت.
زن انگار حرفهاش به نقطه رسیده بود ، نگاهمو به صورت خسته و آشفته اش دوختم و آروم گفتم: حتما مشکل شما رو هم مطرح میکنم باور کنید دست من نیست ولی چشم .

زن سری تکون داد و من با قدم های آرومی به طرف اتاق رفتم . کاش هیچ وقت به اون اتاق نمی رسیدم.
دستگیره رو با قیژ کمرنگی پایین فرستادم و صدای ناله ی لولای در سفید رنگ توی گوشم پیچید.
پشت به در اتاق، رو به پنجره که مشرف به محوطه ی بیمارستان بود ایستاده بود و دستهاشو توی جیب روپوش سفیدش کرده بود . در و بستم و بهش تکیه دادم.
از همون جایی که ایستاده بود ، متحکم گفت: بشین .
اگر همون دو زار هوشیاریم یاری نمیکرد ، پای در وا می رفتم و روی زمین ولو می شدم ، قدمی به سمت مبل های مشکی رنگ کهنه برداشتم و با خستگی جسممو روش پیاده کردم .
نگاهمو به جین زانو انداخته ی آبی رنگم دوختم ، صدای کلفتش غافلگیرم نکرد .
-خب … بگو می شنوم ! تعریف کن .
چشمهامو بستم … دلم میخواست یه لخته ی موذی جریان خون عروق کرونریمو قطع میکرد و هارت اتکم کامل میشد، خلاص میشدم از این بگو میشنوم هایی که توی هر شیفت ازم میخواستن تا بگم و بشنون !
به کاشی های سفید رنگ نگاه کردم که به سمتم چرخید ، ابروهاشو تو هم گره زد و با اخم بزرگی گفت: گندم !
از اینکه انقدر با حرص و کلفت صدا بشم دلم میخواست با قهر از اتاق بزنم بیرون … اما حتی جراتش رو هم نداشتم تا یه تکون ناچیز به خودم بدم. چشمهای قهوه ای تیره اش وادارم میکرد سرجام بمونم و جم نخورم!

 

نحوه تهیه و مطالعه رمان نبض خاموش :

دانلود رمان نبض خاموش اثر سروناز روحی، به صورت نسخه الکترونیک و با رضایت رمان نویس، از طریق سایت و اپلیکیشن باغ‌ استور امکان پذیر است. برای شروع از لینک زیر اقدام کنید:

Nabze Khamosh Novel

 

بیوگرافی سروناز روحی :

سروناز روحی هستم با نام مستعار خورشید.ر ( SunDaughter ) متولد تهران ، تک فرزند و البته متاهل ، از سال ۱۳۸۹ نوشتن رو با رمان همه ی هستی من آغاز کردم و در این راه تلاش کردم همواره روایت های متعددی از روزمرگی شخصیت ها بنویسم .

 

لیست آثار سروناز روحی :

رمان دردم – مجازی رایگان
رمان روزان دیروزم – مجازی رایگان
رمان و تمام می شود – مجازی رایگان
رمان رسوب – مجازی رایگان
رمان خط هشتم – مجازی رایگان
رمان حکم دل – مجازی رایگان
رمان آنتی عشق – مجازی رایگان
رمان قایمکی – مجازی رایگان
رمان مردکوچک – مجازی رایگان
رمان همدوس – نیمه تمام
رمان مسکوت – نیمه تمام
رمان من تو او دیگری – مجازی رایگان اپلیکیشن باغ استور
رمان زندگی غیر مشترک – مجازی رایگان اپلیکیشن باغ استور
رمان نوتریکا – مجازی رایگان اپلیکیشن باغ استور
رمان راننده سرویس – مجازی رایگان اپلیکیشن باغ استور
رمان پدر خوب – مجازی رایگان اپلیکیشن باغ استور
رمان همه هستی من – مجازی رایگان اپلیکیشن باغ استور
رمان پادساعتگرد – مجازی فروشی اپلیکیشن باغ استور
رمان نبض خاموش – مجازی فروشی اپلیکیشن باغ استور
رمان کلاکت (دو جلدی) – مجازی فروشی اپلیکیشن باغ استور
رمان اقلیم – مجازی فروشی اپلیکیشن باغ استور
رمان خانم کوچولو – مجازی فروشی اپلیکیشن باغ استور
رمان ویلان – انتشارات علی
رمان تشریفات – انتشارات علی
رمان آوانگارد – انتشارات علی
رمان تاروت – انتشارات علی
رمان ارثیه ابدی – انتشارات سخن
رمان گرایلی – در دست چاپ
رمان چاو چاو – در دست چاپ
رمان بازگشت طیطو – در دست چاپ
رمان معرکه ماه – در دست چاپ
رمان به خاطر نازی – در دست چاپ
رمان لیست – در حال تایپ

 

امتیاز دهید

امتیاز دهید

امتیاز دهید

اشتراک گذاری مطلب

دیدگاه ها