رمان قرار نبود

بازدید: 3 بازدید
دیدگاه: ۰
نویسنده: رمان شناس
تاریخ انتشار: 16 اسفند 1402
۱۹ اردیبهشت ۱۴۰۳ در ۲:۳۰ بعد از ظهر
دانلود رمان قرار نبود از هما پور اصفهانی

معرفی رمان قرار نبود :

رمان قرار نبود نوشته ی هما پور اصفهانی داستان یک هم خانگی است. ترسا بعد از قبولی در کنکور سودای مهاجرت دارد اما با مخالفت شدید پدرش روبرو می شود. اصرار بیشتر ترسا باعث می شود پدرش برایش شرط ازدواج بگذارد. در این میان با آرتان آشنا می شود. پسری که زیر فشار خانواده برای ازدواج است. همین وجه مشترک موجب ازدواج صوری این دو می شود که…
رمان قرار نبود به قلم هما پور اصفهانی در سال ۱۳۹۶ از انتشارات سخن به چاپ رسیده است. تعداد صفحات این رمان ۸۰۰ می باشد.

 

مقدمه رمان قرار نبود :

قصه‌ای سراسر شور جوانی… داستانی که لحظه به لحظه‌اش یادگاری از اشتیاق به زندگی را یادآور می‌شود. عشق ورزیدن به لحظات قشنگ زندگی، همان است که در قلب هر انسانی شکوفاست و او را به زنده بودن و زندگی کردن بیش‌تر سوق می‌دهد. این داستان شما را با روزهای زیبای زندگی آشتی می‌دهد و دقایقتان را سرشار از شور و شعف می‌سازد.

 

خلاصه رمان قرار نبود :

رمان قرار نبود به قلم هما پور اصفهانی داستان یک جدال عاشقانه است. ترسا بعد از قبول نشدن در کنکور تصمیم دارد مهاجرت کند اما پدرش شدیدا مخالف است. با اصرار بیشتر دخترش تنها به ازای قبول یک شرط اجازه ی مهاجرت به او می دهد. ازدواج! در این میان ترسا با مردی آشنا می شود که از سمت خانواده اش برای ازدواج تحت فشار است.دکتر آرتان تهرانی! هر دو می خواهند با ازدواجی صوری آزادی هایشان را داشته باشند و به آن چیزی که می‌خواهند برسند. و داستان دقیقا از زمانی که هم خانه شده اند شروع می شود….

 

مقداری از متن رمان قرار نبود :

اینقدر عصبی شده بود که می خواست درو جر بده!!!! چیزی طول نکشید که شبنم و بنفشه پریدن روی سرم:
– نکبتتتت چرا ماس ماسکت خاموشه؟ فکر کردی من دوست پسرتم که گوشیو خاموش کنی برات دق مرگ شم؟
خندیدم و گفتم:
– ای بابا! چته؟ چرا رم کردی؟ جفتک نزنی یه وقت!
– برای چی دیشب تاحالا گوشیتو خاموش کردی؟
– می خواستم لالا کنم می دونستم شما دو تا نمی ذارین. گوشیمو خاموش کردم که راحت بخوابم
شبنم خیز گرفت و گفت:
– حالا ما شدیم مزاحم؟ حالا نشونت می دم مزاحم کیه. شبنم بیارش …
کشان کشان مرا به سمت زیر زمین کشیدند. هر چه جیغ و داد می کردم فایده ای نداشت. در زیر زمین را باز کردند و هر سه وارد شدیم. آب استخر از تمیزی مثل آینه شفاف بود. هر دو با هم مرا به سمت استخر کشیدند و هلم دادند توی آب. فرو رفتم زیر آب و چند لحظه نفسم بند آمد. خدا رو شکر شنا بلد بودم. ولی لباس هایم سنگین شده بود و شنا را برایم سخت می کرد. با بدختی خودم را به پله ها رساندم و بالا رفتم. شبنم و بنفشه داشتم هر هر می خندیدند. موهایم را از توی صورتم کنار زدم و در حالی که لباس هایم را از تنم در می آوردم گفتم:
– تا حالا کسی بهتون گفته عوضی!؟
شبنم گفت:
– نه والا!- عوضیــــــــــــا! نمی گین خفه می شم؟ مهلت نمی دین آدم لباسشو در بیاره.
– حقت بود. می دونی دیشب تاحالا چقدر نگرانت شدیم. دیگه صبح زنگ زدیم خونه تون که عزیزت گفت خواب تشریف دارین. با حوله ای که روی صندلی های کنار استخر افتاده بود بدنم را خشک می کردم که شبنم سوتی زد و گفت:
– تا حالا لختتو ندیده بودم …جونم هیکل!حوله را پیچیدم دور خوردم و گفتم:
– درددددد! بیشعور ندید بدید. نگاه نکنین
بنفشه اومد کنارمو و گفت:
– هر کی رو بتونی رنگ کنی منو نمی تونی! بگو چرا دیشب گوشیتو خاموش کردی؟ چرا حوصله نداشتی.
بنفشه از خواهر به من نزدیک تر بود. من می گفتم از آب زاینده رو سر می کشید و بر می گشت. محال بود حالم را نفهمد. باید با دوستانم مشورت می کردم سه فکر بهتر از یک فکر بود. هر چند که بعید هم می دانستم آنها با این مغزهای فندقی شان چیزی بیشتر از من به ذهنشان برسد. آهی کشیدم و در حالی که روی صندلی می نشستم گفتم:
– دیشب با بابام حرف زدم.
گوش های بنفشه و شبنم عین رادار دراز شد و این طرفم و آن طرفم چهارزانو روی زمین نشستند و همزمان گفتند:
– خب؟
– خب نداره … از اولم معلوم بود چی می شه
– نذاشت؟
– نه … گفت نمی شه!
– اگه میذاشت جای تعجب داشت.
– حالا می گین چی کار کنم؟
– حالا می خوای چی کار کنی؟
چپ چپ نگاهشان کردم و گفتم:
– منو باش با چه دو تا اسکولی دارم یعنی مشورت می کنم!

بنفشه دستی توی موهایش کشید و گفت:
– آخه چی بهت بگم. با بابات نمی شه در افتاد!
– می دونم … ولی راه دیگه ای هم برام نمونده.
– بهتره نیروتو صرف یه کار دیگه بکنی.
– چه کاری؟
– راضیش کن اسمتو بنویسه کلاس کنکور که سال دیگه قبول بشی.
– چی می گی بنفشه؟ تو خودتم عین من یه سال پشت کنکور موندی! می دونی چه دردی داره … حالا انتظار داری من یه سال دیگه هم بمونم؟
– آخه راه دیگه ای نداری! بابای تو خیلی غد و یه دنده اس. عمراً اجازه نمی ده. من می دونم حتی اگه اجازه هم بده خونتو تو شیشه می کنه. نمی ذاره اونور آب یه آب خوش از گلوی تو پایین بره.
– من از اونم غدتر و یه دنده ترم. دختر خودشم! در ضمن اونش مهم نیست. من فقط پام برسه اونور … بقیه اشو خودم می تونم درست کنم.
– پاسپورتتو گرفتی؟
– پارسال که می خواستیم بریم ترکیه گرفتم. با بابا مشترک بودم ولی چون هجده سالم تموم شده بود مجبور شدم جداش کنم. شبنم با هیجان گفت:
– وای گفتی هجده سالت تموم شده یاد تولدت افتادم … کی بود
چپ چپ نگاش کردم که گفت:
– چیه؟
– اولا که این وسط چه ربطی داشت؟ به قول معروف کار بد صدادار چه ربطی داره به شقیقه؟ دوما توی قزمیت تولد دوستتو نمی دونی کیه؟
نیشش باز شد و گفت:
– بیست و شش اسفند … درسته؟
پشت چشمی نازک کردم و گفتم:
– بله.
– تولد می گیری؟ تولد پارسالت خیلی خوش گذشت!
– آره میگیرم. شما پسر ندیده ها بایدم با دیدن اون همه پسر تو تولد من ذوق مرگ بشین.
– خداییش ترسا من موندم با اون همه پسر خوشگل و نانازی که تو فامیل شمان تو چرا تا حالا دست به کار نشدی و یکیشونو تور نکردی.
– نیازی به تور کردن نداره. همه اشون توی تور هستن.
– خب پس بجنب…یه دفعه مثل انسان های برق گرفته ساکت شد.
با تعجب گفتم:
– شبنم چت شد یهو؟ برق گرفتت؟
– به خدا که راهش همینه ترسا!
– راه چی؟
– راه رفتنت اونور آب …
فقط نگاش کردم. سر از حرفاش در نمی آوردم. بنفشه هم با تعجب نگاش کرد و گفت:
– نکنه منظورت اینه که …
– آره چرا که نه؟ به خدا راهش همینه.
کلافه داد زدم:
– دِ یکیتون اون زبونو تو حلقش بچرخونه و بگه چی تو فکرتونه؟
بنفشه نفسش را با صدا بیرون داد و گفت:
– هیچی به نظر من اصلا گفتن نداره چون تو زیر بار نمی ری. هر چند که راه خوبیه.
دستم را زیر چانه بنفشه گذاشتم و گفتم:
– بنفشه … من برای رفتن اونور هر کاری میکنم.

 

نحوه تهیه و مطالعه رمان قرار نبود :

رمان قرار نبود را می توانید از طریق انتشارات سخن و کتاب فروشی های معتبر تهیه کنید.

 

بیوگرافی هما پور اصفهانی :

هما پور اصفهانی متولد ۱۲ اسفند ۱۳۶۹ و زاده اصفهان است. وی نویسندگی را در فضای مجازی و سایت نودهشتیا آغاز کرد و بعد استقبال خوانندگان، تصمیم به چاپ کتاب‌های خود گرفت. هما پور اصفهانی مؤلف چندین رمان در ژانر‌های عاشقانه، اجتماعی و آرمانگرایانه است که با استقبال خوبی از طرف مخاطبان، خصوصاً نسل جوان مواجه شده است.

 

آثار هما پور اصفهانی :

رمان سیگار شکلاتی – انتشارات سخن
رمان شکلات تلخ – انتشارات سخن
رمان ذهن خالی – انتشارات سخن
رمان اوراکل – انتشارات سخن
رمان اسپرسو – انتشارات سخن
رمان تقاص – انتشارات سخن
رمان شام مهتاب – انتشارات سخن
رمان توسکا – انتشارات سخن
رمان سجاده و صلیب (جدال پر تمنا) – انتشارات سخن
رمان استایل – انتشارات سخن
رمان قرار نبود – انتشارات سخن
رمان موهیتو – انتشارات سخن
رمان مهمان – انتشارات صدای معاصر
رمان باران بنفش – در دست چاپ
رمان لنورماند – در دست چاپ
رمان افسونگر – مجازی
رمان روزای بارونی – مجازی
رمان بید معلق – در حال تایپ
رمان تروما – در حال تایپ

امتیاز دهید

امتیاز دهید

امتیاز دهید

اشتراک گذاری مطلب

دیدگاه ها