رمان شیفت

بازدید: 0 بازدید
دیدگاه: ۰
نویسنده: رمان شناس
تاریخ انتشار: 5 اردیبهشت 1403
۱۹ اردیبهشت ۱۴۰۳ در ۲:۲۶ بعد از ظهر
دانلود رمان شیفت از گیسو خزان

معرفی رمان شیفت :

موضوع اصلی رمان شیفت نوشته ی گیسو خزان داستان دختریه که به همراه استاد دانشگاهش وارد دنیای موازی می شه!

 

مقدمه رمان شیفت :

سخن نویسنده :
هدفم از نوشتن رمان شیفت شناختن خود واقعیمون و بها دادن به علایق و باورهایی که ما رو به وجود آوردن حتی تو سخت ترین شرایط ممکنه، قبل از این که اطرافیان سعی کنن زندگیمون رو اون جوری که دوستش نداریم تغییر بدن.

 

خلاصه رمان شیفت :

رمان شیفت به قلم گیسو خزان داستان دختری است که هم درس می خونه و هم کار می کنه و بار مسئولیت خانواده پنج نفره‌اش بعد از پدر بازنشسته‌ اش رو دوششه و مشکلات مالی باعث می‌شه که تو روابط عاشقانه‌اش خلل وارد بشه…
واسه همین ناچار به گرفتن تصمیمات جدیدی می‌شه.. ولی زندگیش در عرض یه شب تغییر می‌کنه و وقتی بیدار می شه می بینه تو دنیای اطرافش هیچ کس نیست.. به جز یه نفر…

 

مقداری از متن رمان شیفت :

– بله بالاخره تموم شد.. بفرمایید!
برگه ها رو که بهش تحویل داد.. وقت و تلف نکردم.. سریع وسایلم و جمع کردم و بعد از برداشتن کوله ام از کلاس بیرون زدم!
اگه مطمئن بودم که ده و می گیرم و این درس کوفتی و پاس می کنم عین خیالم نبود.. ولی بعد از این که نصف بیشتر سوالای صفحه اول و نتونستم جواب بدم.. یه دور نمره ام و حساب کردم که دیدم زیر ده می شم و همه امیدم به اون سوال پنج نمره ای آخر بود که اونم فرصت جواب دادنش ازم گرفته شد و این یعنی.. به همین راحتی درس به این مهمی رو می افتم..
حالا منی که داشتم برای گرفتن مدرکم لحظه شماری می کردم.. باید سه چهار ماه دیگه صبر می کردم و یه بار دیگه فقط به خاطر این درس می اومدم دانشگاه و این اصلاً با منطقم همخونی نداشت!
واسه همین باید تمام تلاشم و می کردم و با این که می دونستم این استاد عصا قورت داده و بی اعصاب.. اهمیتی برای عز و جز کردن من قائل نیست.. خودم و بهش رسوندم و سعی کردم هماهنگ با قدم های زیادی دراز و بلندش راه برم و حرفم و بزنم:
– استاد.. تو رو خدا.. می شه برگه ام و بدید؟ من هنوز چند تا سوال و جواب ندادم!
حتی برنمی گشت نگاهم کنه.. خیره به مسیر رو به روش.. مثل مجسمه هایی که از سنگ ساخته شدن و هیچ احساسی رو نمی تونن با صورتشون منتقل کنن لب زد:
– زمان امتحان کافی بود اگه درست و خونده بودی می تونستی تو نصف زمان مشخص شده جواب همه سوالا رو بدی.. وقتی نتونستی.. یعنی اصلاً نخوندی و دو ساعت بیشترم وقت صرف کنی فایده نداره!
– حالا شما یه لطفی بکنید فقط پنج دقیقه به من وقت بدید.. به خدا خونده بودم فقط وقت کم آوردم..
– نمی شه.. نمی تونم حق بقیه دانشجوها رو ضایع کنم!
دیگه تقریباً داشتم دنبالش می دوییدم تا بتونم هم قدم باهاش راه برم.. در حالی که اون داشت تو طبیعی ترین حالت ممکن قدم هاش و برمی داشت..
– استاد شما همین الآن برید از هرکدوم از بچه ها که خودتون می خواید بپرسید. اگه راضی نبودن شما این وقت و بهم بدید هرچی شما بگید! به خدا اونا وضع زندگی من و می دونن.. از خداشونه من زودتر درسام و پاس کنم و مدرکم و بگیرم..
این بار دیگه حتی جوابمم نداد و من به خیال این که دارم نرمش می کنم با عجز بیشتری ادامه دادم:
– تو رو خدا این یه بار و در حقم لطف کنید.. ترم آخرم.. این درس و بیفتم مجبورم بیخودی سه ماه دیرتر مدرکم و بگیرم.. من واسه شغلم به این مدرک…
همون لحظه بود که به یه مانع سفت و سخت برخورد کردم و با حس مایع لزج و زننده ای که اول روی صورتم ریخته شد و بعد روی مقنعه ام شره کرد.. هین بلندی کشیدم و سر جام وایستادم!
با چشمای گرد شده.. زل زدم به اون کسی که داشت با سرعت تو جهت مخالف ما حرکت می کرد و چون سر پیچ راهرو بودیم همدیگه رو ندیدیم و حالا این برخورد صورت گرفت!
از شانس بد.. هم اون آدم و می شناختم و هم کارای احمقانه ای که تو این دانشگاه انجام می داد و نتیجه اشم شده بود.. همون مایعی که از ظرف استوانه ای شکل توی دستش.. روی نصف صورت من ریخته بود!
هنوز از فکر افتادنم تو این امتحان عصبی و کلافه بودم که حالا با این وضع حرصم بیشتر شد و حین کوبیدن یه پام روی زمین با حرص صداش زدم:
– هوشمــــــند!
مثل همیشه هول و دستپاچه شد و بعد از صاف کردن عینک گنده روی چشمش با نگرانی گفت:
– تو رو خدا ببخشید.. من.. من اصلاً ندیدمتون.. شرمنده واقعاً.. استاد ببخشید!

با این حرفش تازه یادم افتاد که استاد سالاری هم درست کنار من وایستاده بود که سرم و به سمتش چرخوندم و دیدم اونم از این مایع آبی رنگ و لزج که معلوم نبود چیه و واسه چه کاری ساخته شده بی نصیب نمونده و فقط برگه های توی دستش و بالا گرفته که کثیف نشه!
نگاه حرصی و پر از اخمش و که از هوشمند گرفت.. یه دستمال از جیب کت کهنه و قدیمیش که به نظر می رسید مال پدربزرگشه درآورد و حین پاک کردن لباسش و بعد چونه و گردن کثیف شده اش پرسید:
– این دیگه چه کوفتیه؟ چرا انقدر بوی گند می ده؟!
با این حرفش دستم و رو صورتم کشیدم و یه کم از اون مایعی که حالا رو نوک انگشتام چسبیده بود و بو کردم که دیدم راست می گه.. یه بوی عجیبی داشت که زیادی تند بود و از ترس این که پوست صورتم و خراب نکنه سریع با پشت مانتوم پاکش کردم تا هر وقت رفتم خونه بشورمش!
هوشمند که لحظه به لحظه داشت از این شرایط شرمنده تر می شد جواب داد:
– چیزِ.. چیز خاصی نیست! داشتم یه چیزی رو آزمایش می کردم.. که انگار تو بعضی از ترکیبا یه کم زیاده روی کردم.. رفتید خونه حتماً یه دوش بگیرید.. بوش از بین می ره!
با این حرف استاد و عصبی تر کرد که دستمال کثیف توی دستش و چپوند تو جیب پیراهن هوشمند و گفت:
– فقط منتظر دستور جنابعالی بودم! مرسی که گفتی!
هوشمندم مثل همیشه احمق بودنش و با گفتن:
– خواهش می کنم!
به نمایش گذاشت و بعد از رفتن استاد روش و به سمت من برگردوند و شونه هاش و به معنی «مگه چی گفتم؟» بالا انداخت!

 

نحوه تهیه و مطالعه رمان شیفت :

دانلود رمان شیفت اثر گیسو خزان، به صورت نسخه الکترونیک و با رضایت رمان نویس، از طریق سایت و اپلیکیشن باغ‌ استور امکان پذیر است. برای شروع از لینک زیر اقدام کنید:

Shift Novel

 

بیوگرافی گیسو خزان :

من گیسو خزان هستم که ۵ ساله دارم توی فضای مجازی رمان می‌نویسم. ولی از بچگی به نوشتن علاقه داشتم و از ۱۶ سالگی برای دل خودم می‌نوشتم. منتها به خاطر کمبود اعتماد به نفس هیچ وقت منتشرشون نکردم. تا اینکه تصمیم گرفتم شانسم و تو این فضا امتحان کنم و بعد از پیدا کردن مخاطب‌های عزیزی که از اول همراهیم کردن و بهم اعتماد به نفس دادن این جا موندگار شدم‌.

 

آثار گیسو خزان :

رمان خدمتکار اجباری – فایل مجازی فروشی اپلیکیشن باغ‌ استور
رمان سلبریتی – فایل مجازی فروشی اپلیکیشن باغ‌ استور
رمان هفت خط – فایل مجازی فروشی اپلیکیشن باغ‌ استور
رمان خیزران – فایل مجازی فروشی اپلیکیشن باغ‌ استور
رمان تارگت – فایل مجازی فروشی اپلیکیشن باغ‌ استور
رمان زلاتا – فایل مجازی فروشی اپلیکیشن باغ‌ استور
رمان اپسیلون – فایل مجازی فروشی اپلیکیشن باغ‌ استور
رمان افعی – فایل مجازی فروشی اپلیکیشن باغ‌ استور
رمان چهارده یازده ( ۱۴۱۱ ) – فایل مجازی فروشی اپلیکیشن باغ‌ استور
رمان دژبان – فایل مجازی فروشی اپلیکیشن باغ‌ استور
رمان شیفت – فایل مجازی رایگان اپلیکیشن باغ‌ استور
رمان کوپید – فایل مجازی فروشی اپلیکیشن باغ‌ استور
رمان ایگنور – فایل مجازی فروشی اپلیکیشن باغ‌ استور
رمان محو شده در ابر ها (مشترک با رویا قاسمی – فایل مجازی فروشی اپلیکیشن باغ‌ استور
رمان درجه دو (مشترک با رویا قاسمی) – فایل مجازی فروشی اپلیکیشن باغ‌ استور

 

امتیاز دهید

امتیاز دهید

امتیاز دهید

اشتراک گذاری مطلب

دیدگاه ها