رمان خانم دالووی

بازدید: 0 بازدید
دیدگاه: ۰
نویسنده: رمان شناس
تاریخ انتشار: 13 شهریور 1402
۱۲ دی ۱۴۰۲ در ۳:۲۶ بعد از ظهر

معرفی رمان خانم دالووی :

خانم دالووی رمانی نوشتهٔ ویرجینیا وولف است. این اثر که به شیوه جریان سیال ذهن نوشته شده، برگرفته از داستان کوتاه «خانم دالووی در خیابان باند» و داستان ناتمام «نخست وزیر» است.
خانم دالووی در سال ۲۰۰۵ از سوی مجله تایم در میان ۱۰۰ رمان برتر انگلیسی‌ زبان از سال ۱۹۲۳ قرار گرفت.

 

خلاصه رمان خانم دالووی :

ویرجینیا وولف یک روز ماه ژوئن از زندگی خانم کلاریسا دَلُوِی در لندن پس از جنگ جهانی اول را از زاویه دید این زن توصیف می‌کند. خواننده چنین می انگارد که گویا پا به پای راوی در خیابان‌های لندن گام برمی دارد و از دریچه نگاه کلاریسا آدم‌ها و محله‌های شهر را می‌بیند. در این گذار تند و ناگسسته، وولف از شهر و آدمهایش تابلویی به پهنای افق در دیدرس خواننده قرار می‌دهد.

 

مقداری از متن رمان خانم دالووی :

خانم دالووی گفت که گل را خودش می‌خرد. آخر لوسی خیلی گرفتار بود. قرار بود درها را از پاشنه در آورند، قرار بود کارگران رامپِلمِیِر بیایند. خانم  دالووی در دل گفت:

-عجب صبح دل‌انگیزی از آن صبح‌ هایی که در ساحل نصیب کودکان می‌شود. چه چکاوکی! چه شیرجه‌ ای! آخر همیشه وقتی همراه با جیر جیر ضعیف لولاها، که حال می‌شنید، پنجره‌های قدی را باز می‌کرد و در بورتن به درون هوای آزاد شیرجه می‌زد، همین احساس به او دست می‌‌‌‌داد.

اما صدایش می‌کردند؛ برگ‌ها زنده بودند؛ درختان زنده بودند. و برگ‌ها که با میلیون‌ها رشته به تن او، آنجا بر نیمکت، متصل بودند، بالا و پایین می‌بردندش؛ شاخه که دست دراز کرد، او هم چنین کرد.

گنجشکانی که بال بال می‌زدند، در آبنمای مضرّس بلند می‌شدند و فرود می‌آمدند، بخشی از این نقش بودند؛ سفید و آبی، پشتِ میله‌ میله شاخه‌های سیاه. اصوات هارمونی‌ای از پیش ‌اندیشیده می‌ساختند؛ سکوت‌های میان‌ آن‌ها به اندازه‌ی صداها معنا داشت. کودکی گریه کرد. در دورها بوقی چنان که مقرّر بود به صدا در آمد. همه‌ی اینها با هم به معنای میلادِ دینی تازه بود.

هر جور که بود در خیابان‌های لندن، در جزرومد چیزها، این‌جا و آن‌جا، او خود باقی می‌ماند؛ پیتر باقی می‌ماند. در یکدیگر می‌زیستند و یقین داشت که او خود جزوی از درخت‌های خانه است؛ از منزل آن‌جاست.

زشت و صداهای ناشناس، درحالی‌که تکه‌تکه می‌شد، جزوی از مردمی بود که هرگز با ایشان برخورد نکرده بود؛ مثل مه میان مردمی که بهتر از هرکس می‌شناخت، گسترده شده بود و آن مردم او را بر شاخه‌های خود برمی‌افراشتند بدان‌گونه که دیده بود درختان مه را بالا می‌برند؛ اما زندگیِ او، خود او، چنان پهن و دور می‌گسترد.

در آن لحظه که پشت شیشه‌های مغازه هچارد نگاه می‌کرد خواب چه چیز را می‌دید؟ کوشش داشت چه چیز را بازیابد؟ چه تصویری از سپیده صبح در خارج شهر، هم‌چنان‌که در کتابی که بازمانده بود می‌خواند:

دیگر از گرمای آفتاب مترس / یا از غوغای زمستان خشمگین! این دوران پیرسال تجربه جهان در همه ایشان، همه مردان و زنان، چاهی از اشک پدید آورده بود. اشک‌ها و غم‌ها، شجاعت و طاقت. ظاهری به غایت راست و پشت کرده به لذات زندگی…!

آدمى نبود که درباره‌ى هیچ‌کس بگوید اینطور است یا آن‌طور است. سخت احساس جوانى مى‌کرد؛ و در عین حال پیرى. مثل یک چاقو بود که چیزها را مى‌برید و از میانشان مى‌گذشت؛ در عین حال انگار بیرون بود و به داخل نگاه مى‌کرد.

همانطور که تاکسى‌ها را تماشا مى‌کرد همان حس دائمى را داشت که بیرون است، در جایى دور، نزدیک دریا و تنها؛ همیشه به نظرش مى‌آمد که زندگى کردن، ولو براى یک روز، بسیار بسیار پرخطر است.

 

بیوگرافی ویرجینیا وولف :

آدلاین ویرجینیا وولف (به انگلیسی: Adeline Virginia Woolf) (۲۵ ژانویه ۱۸۸۲ – ۲۸ مارس ۱۹۴۱) رمان‌ نویس، مقاله‌نویس، ناشر، منتقد و فمینیست انگلیسی بود. او یکی از مهم‌ترین نویسندگان ادبیات نوگرا در قرن بیستم و از پیشگامان کاربرد جریان سیال ذهن به عنوان یک ابزار روایی محسوب می‌شود.

 

دانلود رمان خانم دالووی، خوشحال میشیم نظر خودتون رو درباره ی این رمان با ما در میان بذارید.

امتیاز دهید

امتیاز دهید

امتیاز دهید

اشتراک گذاری مطلب

دیدگاه ها