رمان توسکا

بازدید: 0 بازدید
دیدگاه: ۰
نویسنده: رمان شناس
تاریخ انتشار: 15 اسفند 1402
۱۹ اردیبهشت ۱۴۰۳ در ۲:۳۰ بعد از ظهر
دانلود رمان توسکا از هما پور اصفهانی

معرفی رمان توسکا :

رمان توسکا به قلم هما پور اصفهانی سرگذشت هیجانی توسکا است. دختری که به صورت اتفاقی تست بازیگری می دهد و قبول می شود. به بازیگری علاقه داشته ولی هرگز پیگیر آن نبوده ولی از فرصتی که به دست آورده درست استفاده می کند و معروف می شود…
در گیر و دار بازیگری سر کله ی آرشاویر پارسیان خواننده معروف پیدا می شود… کسی که قرار است زندگی توسکا را کاملا دستخوش تغییر کند و….
رمان توسکا در سال ۱۳۹۶ از انتشارات سخن به چاپ رسیده است. تعداد صفحات این رمان ۷۵۸ می باشد.

 

مقدمه رمان توسکا :

یک زندگی عادی و روتین ناگهان تبدیل شد به زندگی پر هیجانی که از آن اتفاقات غیر متقربه می‌چکید. دختری ناشناس تبدیل شد به ستاره‌ای که روی صحنه میدرخشید. یاد گرفت بازی کند: تمام آن چیزهایی که نبود را؛ تمام آن‌چیزهایی که باید را، تمام آن‌چیزهایی که نمی‌شد را در میان تمام بازی‌ها احساسی شکل گرفت که واقعیتش صفحه ای کشید روی تمام نقش‌هایی که تا آن روز بازی کرده بود. دختر تبدیل شد به صدای احساس او…اویی که پر بود از رمز و رازهای ناگفته و زخم‌های ترمیم نشده…

 

خلاصه رمان توسکا :

رمان توسکا نوشته ی هما پور اصفهانی داستان پر فراز و نشیب دختری به نام توسکا است. توسکا دختری که سال ها سودای بازیگری را در سرش می‌پروراند اما به دنبال آن نمی رود. به صورت اتفاقی در جایی تست می دهد و برای بازی در فیلمی انتخاب می‌شود و خیلی زود به شهرت می‌رسد.
مدتی بعد به دلیل شهرتش با آرشاویر پارسیان که او نیز خواننده ای مطرح است آشنا می‌شود و کم کم به او دل می بازد. غافل از این که راز هایی در زندگی این مرد وجود دارد.

 

مقداری از متن رمان توسکا :

نفر بعدی را صدا زدند:
– زهرا یوسفی؟
دختری که با فاصله دو صندلی از طناز نشسته بود هیجان‌زده از جا برخاست و جلو رفت. نگاهم همراه نگاه طناز به دنبال لعیا که با قیافه‌ای بغض‌آلود از کنارمان گذشت کشیده شد. این یکی خودش فهمیده بود استعداد ندارد که اشکش درآمده بود. شاید هم مسخره‌اش کرده بودند؛ اما خب همین‌که تا این مرحله پیش آمده بود نشان می‌داد استعدادش را دارد. شاید هول شده بود یا هر
چیز دیگری. در هر صورت هر چه که بود ترس را به نگاه طناز گره زد. نگاهم با خنده روی صورت طناز کش آمد. موهای خرمایی روشن داشت با چشم‌های قهوه‌ای. خوشگل بود و تودلبرو! تنها دوستی که داشتم… از دوران دبستان تا راهنمایی همسایه و هم‌مدرسه‌ای بودیم. بعد، آنها خانه‌اشان را تغییر دادند و
دوستیمان تبدیل شد به یکی دو بار تماس تلفنی در هفته. برعکس من، او به هنرستان رفت و تئاتر خواند. آرزوی من نصیب آن کسی شد که جیبش پُرتر بود. بعد از اینکه وارد دانشگاه شدیم رابطه‌امان شکل جدیدی به خود گرفت و تماس‌هایمان بیشتر شد. هرازگاهی هم بیرون از خانه همدیگر را می‌دیدیم. او دوست‌های زیادی داشت، من هم… اما تفاوتمان در این بود که دوست‌های او صمیمی و ماندگار بودند و دوست‌های من همراه با تاریخ انقضا! دوست‌های دوره دانشجویی مربوط به همان دوره بودند. دوست‌های دوره دبیرستان هم مربوط به همان زمان! تنها کسی که برایم ماندگار شده بود همین طناز بود.
سرم را از پشت به دیوار تکیه دادم و چشمهایم را بستم. طناز هفته پیش فراخوان بازیگری را در یکی از سایت‌های معتبر سینمایی دیده بود و با دیدن نام کارگردان آب از دهانش راه افتاده و رزومه‌اش را ارسال کرده بود. گویا به دنبال بازیگری بودند که چهره شناخته شدهای نداشته باشد. یکی از کارگردان‌های تقریباً اسم‌ورسم‌دار قرار بود فیلمی سینمایی بسازد که برای نقش اولش، نیاز به دختری با چهره‌ای بیبی فیس داشت. تنها چیزی که از آگهی می‌دانستم همین بود. از وقتی از علاقه‌ام نسبت به هنر گذشته بودم دیگر در پی دنبال کردن اخبار نبودم. نه خیلی اهل فیلم دیدن بودم و نه پیگیر آثار روز دنیای هنر. گاهی فکر می‌کردم از عمد خودم را دور نگه داشته‌ام تا علاقه زیر پا گذاشته‌ام از یادم برود.
پدرم، همان فرهنگی بازنشسته مهربانم، همیشه می‌گفت:
– دخترم قانع باش و به یه زندگی عادی رضایت بده. اون بالا بالاها هیچ خبری نیست. اگه یه آب‌باریکه رو بگیری و بری هیچ‌وقت ضربه نمی‌خوری، ولی شهرت و ثروت و مقام ممکنه به زمین بزندت و اون وقت روحت داغون می‌شه.

بابا می‌دانست به کارهای هنری علاقه دارم. می‌دانست دلم میخواهد در این زمینه‌ها برای خودم کسی بشوم. می‌دانست سودای بالا رفتن دارم. همه این‌ها را می‌دانست و نگرانم می‌شد و نصیحت می‌کرد. گاهی به او حق می‌دادم. گاهی هم فکر می‌کردم او خودخواه است. شاید هم کمی ترسو که ترجیح می‌داد مثل
خودش زندگی کنم. می‌دانستم ترسش از کجا نشأت می‌گیرد. از همان فوتبالی که علاقه جوانی‌هایش بود. از همان بلایب که بر سر پایش آمد و باعث کناره‌گیری دائمی‌اش از ورزش شد. از همان ضربه‌ای که به روحیه‌اش خورد و داغانش کرد.
همیشه می‌گفت:
– شما باید اون جهانگیر قبل رو می‌دیدین. حیف که من دیگه اون آدم قبل نشدم.
از حرف‌هایی که می‌زد به من می‌خواست دل خودش را هم راضی کند.
وگرنه او خودش در صدر افرادی قرار داشت که دلشان اوج گرفتن می‌خواست!
می‌ترسید بلایی که بر سر خودش آمده بر سر یکی یکدانه‌اش هم بیاید. سعی می‌کرد من را قانع بار بیاورد. دیگر خبر نداشت خودم هم حوصله این برنامه‌ها را نداشتم. علاقه داشتم ولی وقتی نمی‌شد، نمی.شد دیگر. شاید هم همین حرف‌های بابا که از کودکی در گوشم خوانده بود باعث شده بود برای خواسته‌ام
نجنگم. باعث شده بود به چیزی که هستم راضی باشم و به قضا و قدر نسبتش بدهم.

 

نحوه تهیه و مطالعه رمان توسکا :

رمان توسکا را می توانید از طریق انتشارات سخن و کتاب فروشی های معتبر تهیه کنید.

 

بیوگرافی هما پور اصفهانی :

هما پور اصفهانی متولد ۱۲ اسفند ۱۳۶۹ و زاده اصفهان است. وی نویسندگی را در فضای مجازی و سایت نودهشتیا آغاز کرد و بعد استقبال خوانندگان، تصمیم به چاپ کتاب‌های خود گرفت. هما پور اصفهانی مؤلف چندین رمان در ژانر‌های عاشقانه، اجتماعی و آرمانگرایانه است که با استقبال خوبی از طرف مخاطبان، خصوصاً نسل جوان مواجه شده است.

 

آثار هما پور اصفهانی :

رمان سیگار شکلاتی – انتشارات سخن
رمان شکلات تلخ – انتشارات سخن
رمان ذهن خالی – انتشارات سخن
رمان اوراکل – انتشارات سخن
رمان اسپرسو – انتشارات سخن
رمان تقاص – انتشارات سخن
رمان شام مهتاب – انتشارات سخن
رمان توسکا – انتشارات سخن
رمان سجاده و صلیب (جدال پر تمنا) – انتشارات سخن
رمان استایل – انتشارات سخن
رمان قرار نبود – انتشارات سخن
رمان موهیتو – انتشارات سخن
رمان مهمان – انتشارات صدای معاصر
رمان باران بنفش – در دست چاپ
رمان لنورماند – در دست چاپ
رمان افسونگر – مجازی
رمان روزای بارونی – مجازی
رمان بید معلق – در حال تایپ
رمان تروما – در حال تایپ

امتیاز دهید

امتیاز دهید

امتیاز دهید

اشتراک گذاری مطلب

دیدگاه ها